فرهنگ و زندگی

نکات جذاب و حتی الامکان مفید برای نسل جوان

فرهنگ و زندگی

نکات جذاب و حتی الامکان مفید برای نسل جوان

وبلاگی با مطالب جدید و جذاب و مفید برای شما انشاءالله

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شاهان» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

 

🔸منصور رفیع‌ زاده رئیس پایگاه ساواک در نیویورک و مأمور سیا در کتاب Witness "شاهد" در ص216 و 217 داستان هولناکی از #محمد_رضا_پهلوی نقل می کند:

🔸در بین فعالان ضد شاه، یک معلم تبریزی بود که در صحبت‌ های عمومی‌ اش، مکرراً القاب بسیار زشتی به شاه نسبت می‌داد.۱/۴

🔸به همین خاطر، توسط #ساواک بازداشت شد، اما حتی بعد از ضرب و جرح‌ های شدید، کوتاه نیامد،

🔸ساواک وی را به زندان اوین منتقل کرد، در آنجا هم با وجود شکنجه، به نطق‌ های آتشین خودعلیه شاه ادامه داد.

🐅 هنگامی که جریان این مرد به گوش شاه رسید، او خیلی ساده گفت:«به جای الاغ باید این فرد را جلوی شیرها انداخت»۲/۴

🐅 یک هفته بعد شاه و نزدیکانش به باغِ وحش خصوصی او رفتند. تیمسار نصیری نیز حاضر بود. به محض آن که مرد زندانی را از اوین آوردند و چشم او به شاه افتاد، فریاد زد: «خون ‌خوار، مستبد، قصاب!»

🐅 ناظرین که شوکه شده بودند، گوش ‌های خودشان را گرفتند تا حرف‌ های بد مرد زندانی را نشنوند. شاه به نگهبانان اشاره کرد و...۳/۴

🐅 و دریک چشم بر هم زدن، آن‌ها مرد را به داخل #قفس_شیرها پرتاب کردند. شیرهای گرسنه بلافاصله مرد را تکه تکه کردند. شاه فریاد زد: «تو بودی که جرأت می‌کردی به ما فحش بدهی؟!»

🐅 هنگامی که شاه به اندازه‌ی کافی لذت بصری برد، در حال رفتن، رو به نصیری کرد و خیلی عادی گفت: «حالا دیگر شما یک آدم خاطی کمتر دارید»

نقل از ویراستی استاد راجی

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

قصاب

خاطرات کوتاه از دوران حکومت شاه /// برای نسل نو🔻

1-«قصاب»🔻

🔸تقریبا پنجاه و پنج سال پیش زمانی که من تازه به دوره نوجوانی قدم می گذاشتم، یک روز پدر مرا به قصابی محله فرستاد تا چند سیر گوشت بخرم.

🔸آنزمان یخچال نبود، گوشت را به مقدار مصرف همان روز می خریدیم، قصاب گوشت را داخل روزنامه گذاشت و به من داد.

✖️✖️چند قدم به طرف خانه حرکت کردم که یک ماشین کنارم ترمز کرد ، نگاه عجیبی به روزنامه ای که گوشت داخل آن بود انداخت، فریاد زد این چیه ؟

✖️با ترس گفتم: گوشت خریدم.

✖️از کجا؟

✖️گفتم از آن قصابی.

✖️✖️مانند عقاب، گوشت را از من چنگ زد، به طرف قصابی خیز برداشت ، من هم تند رفتم، به من گفت تو نیا، خودش با یک جهش وارد قصابی شد.

✖️چند دقیقه سرگردان ، منتظر ماندم ، یک باره دیدم که مرد ناشناس از مغازه ، بیرون پرید، در حالی که لباسهایش را درست می کرد سوار ماشین شد و رفت.

✖️رفتم داخل قصابی، اوضاع به هم ریخته بود، قصاب هم کم مانده بود گریه کند، گفتم چی شد ؟

🔸گفت این ها ساواکی اند، می گفتند چرا داخل روزنامه ای که عکس شاهنشاه آریامهر! دارد گوشت گذاشتی ، به ایشان بی احترامی کردی، با مشت و لگد افتادند به جون من، بعدهم جواز کسبم را برداشتند و بردند.

✖️من به عنوان یک بچه تا آن لحظه نفهمیدم چه مشکلی در کار قصاب بود که این قدر کتک خورد! با خود می گفتم تو این دنیا چه خبره ؟

️چند روزی گذشت هنوز مغازه قصابی تعطیل بود و جوازش را نداده بودند؟

️تذکر: این خاطره واقعی است از آقای قندری ساکن مشهد که خودم از ایشان شنیدم (با دخل و تصرف در کلمات).

کانال ما در سروش و ایتا و گپ @tarikhye

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

خلاف ساختاری

خلاف ساختاری:🔻
🔸اتوبوسی که هدف افراد و سمت حرکتش رفتن به کربلاست، گناه کردن در این اتوبوس با اضطراب همراه است، به خلاف اتوبوسی که به آنتالیا می رود که فضای آن آماده تر برای گناه است ، گناه در آن با امنیت و بدون شرم انجام می شود.
✖️اتوبوسی که هدفش کربلاست اگر چند نفر در آن گناه کنند به اصل هدف و اکثر مسافرانش تعمیم داده نمی شود، نمی توان گفت پس این هم با اتوبوسی که به آنتالیا می رود فرقی ندارد.
🔸شاه و خانواده اش فاسد بودند و مملکت را به طرف نابودی می بردند، ارتفاعات راهبردی آرارات و بحرین را با افتخار به بیگانه دادند ، رئیسش برای ممنوعیت حجاب فاطمی، قانون وضع کرد، برای تسلط بیشتر قوای بیگانه راه آهن ساخت، برای زیر ستم آمریکا رفتن ، قانون کاپیتولاسیون نوشتند، در زندانها ناخن می کشیدند.
➕ولی مملکتی که به طرف اهداف مهدوی حرکت می کند و سکان بانش مورد تایید است با چند گناه بوسیله تعدادی از افراد به سمت جهنم تغییر مسیر نمی دهد، چون اینجا جرم و خلاف ، ساختاری و تشکیلاتی نیست. اجزاء خلاف کرده اند که باید اصلاح شوند.
منبع: کتاب پر ارزش دکل ص153 (نقل با دخل تصرف)
«شماره ردیف 717»

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

از جیب مردم

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

بر فراز قله ها


بر فراز قله ها🔻
✔️به مناسبت میلاد با برکت امیر مؤمنان علی (علیه السلام):
💠امام علی(ع) با لشکریان از مدائن به سوى انبار می رفتند، انبار یکی از شهرهای ایران بود که تازه  مسلمان شده بودند.
🔹 مردم انبار به استقبال آن حضرت آمدند. وقتى با امام روبرو شدند در مقابل او به تعظیم پرداختند.
🔹امام فرمود: این چه کارى است که انجام مى دهید و این چهار پایان را براى چه آورده اید؟
💠گفتند: این روش ما در تعظیم شاهان ایران بوده و این چهار پایان هدیه ما به شماست، ضمنا براى سپاهیان، غذا فراهم کرده ایم .
💠امام فرمود: روش شما در تعظیم بزرگان, به نفع آنان نیست، دیگر به این کار باز نگردید. چهار پایان را از شما مى پذیرم مشروط بر اینکه از مالیات حساب شود. 🔹غذارا به شرطی مى پذیرم که بهاى آن را بپذیرید.
🔹گفتند: اماما, ما دوست داریم که هدیهء ما را بپذیرى .
💠امام فرمود: ما از شما بى نیازتریم .
...🔸🌻🌷🔸...
منبع:کتاب فروغ ولایت- از آیه الله جعفر سبحانی
✔️تحلیل و برداشت:

🔅1-  مردم ایران شاید اولین بار بود که دیدند رئیس حکومت با صدها محافظ بر تختی روان به سفر نمی رود بلکه مثل بقیه بر اسب می نشیند.
🔅2-  مردم دیدند لازم نیست حرف خود را به پیشکار بگویند تا او عرایض را به نظر ملوکانه تقدیم کند!!
🔅3-  اگر آن مردم می دانستند که این رئیس حکومت، ساده ترین غذا را می خورد ، از تعجب ...!!
(کانال تاریخ اسلام درایتا - سروش و گپ @tarikhye)
•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•

  • سید محمد حسین مرکبی