فرهنگ و زندگی

نکات جذاب و حتی الامکان مفید برای نسل جوان

فرهنگ و زندگی

نکات جذاب و حتی الامکان مفید برای نسل جوان

وبلاگی با مطالب جدید و جذاب و مفید برای شما انشاءالله

۶۲ مطلب با موضوع «تربیتی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

به مناسبت میلاد مسعود فاطمه زهرا(س)

🌸آیا می توان فاطمی شد؟

🍃تا کی می خواهیم از فاطمه (س) دور باشیم؟

🌸دو بار در قرآن می فرماید: فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرات‏ یعنی در کار خیر سرعت و سبقت بگیرید و آهسته حرکت نکنید.(آیه 148 سوره بقره و آیه 48 سوره مائده)

🍃برای نزدیک شدن به راه فاطمه(س) باید سرعت خودرا هرچه بیشتر افزایش دهیم، فاطمه علاوه بر آنکه به پدر خود احترام می کرد و از ایشان اطاعت می نمود، شوهر خود را نیز تکریم می کرد و از او اطاعت می نمود ، فرزندان عزیزش را هم مورد لطف و مهربانی و تکریم قرار می داد.

🌸پدر و شوهر و فرزندان بشدت از رفتار فاطمه(س) راضی بودند ، ایشان به پدر خود آن قدر محبت و کمک کردند که پدر به ایشان فرمودند (ام ابیها) یعنی ایشان مادر است برای من.

🍃به شوهر خود این قدر محبت کردند که امیرالمؤمنین فرمودند هر وقت به فاطمه(س) نگاه می کنم همه غم هایم برطرف می شود.

🌸به فرزندانش هم وقتی می فرمود ای نورچشم من و میوه دلم، دیگر مشخص است چه روابط دوستانه و عاطفی در این خانه وجود دارد.

🍃ایشان به زندگی مانند یک میدان جهاد نگاه می کردند، وقتی خانمی می آمد و مسائل دین را از حضرت فاطمه(س) سؤال می کرد با صبر و حوصله و بدون منت پاسخ می دادند.

🌸در مناجاتها همیشه همسایگان و مردم را بر خود مقدم داشته و آنها را دعا می کردند.

🍃و ما برای این که فاطمی شویم دائما باید تلاش کنیم و این الگوهای رفتاری را تمرین کنیم تا شامل آن آیه شویم که (فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرات‏) سبقت بگیرید در کارهای خیر!!

️موفق باشید

شماره ردیف 807   - کانال پنجره ای به تاریخ @tarikhye

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

 

🌿نمونه یک بانوی سعادتمند ، حضرت فاطمه(س) است، او از آن زنانی نیست که محیط خانه را کوچک شمارد ، بلکه خانه را دانشگاهی برای فرزندان می داند، که دو استاد دارد، زن و شوهر، خانه در دیدگاه ایشان، کارخانه بزرگ انسان سازى و محلی برای آموختن درس درست زیستن است.

🌿حضرت زهرا(درود خدا بر ایشان باد) مى داند که تربیت شدگان این مدرسه، هر درسى را که در اینجا بیاموزند ، در میدان بزرگ اجتماع به مرحله  ظهور می رسانند ، حضرت زهرا(س) از زن بودن احساس حقارت و کوچکى نمى کند و مقام زن را بلند مى داند، افتخار می کند که دستگاه آفرینش، تربیت فرزند را که جزء سنگین ترین مسؤلیت هاست به دوش او نهاده است.

🌿باید اعتراف کنیم که جزئیات روش خانه داری ایشان  براى ما بیان نشده . زیرا مسلمانان آن عصر براى ثبت شیوه تربیتى بزرگان، وقت نگذاشتند و رفتار امام على(ع) و حضرت فاطمه (س) با فرزندانشان را در تاریخ ننوشتند. اما خروجی های این دانشگاه، گواه بر کیفیت کار آنهاست.

🌿اساس کار ایشان بر این پایه استوار بود که کودک ببیند در خانه، حقوق افراد مراعات مى شود، در این صورت خواهد فهمید که در اجتماع هم باید حق دیگران را محترم شمرد. اما اگر در خانه، هرج و مرج بود یا از مادر خبری نبود و فرزندان رها بودند، بی مسؤلیتی در فکر او شکل می گیرد.

🌿این بخشی از رموز جهاد زن است که احساس نیاز به آن هر روز بیشتر و بیشتر می شود.

🌿▪🌿▪🌿▪🌿▪

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

802- پرورش انسانهای بزرگ در کوره حوادث:
✾حضرت فاطمه (س) همراه پدر و مادر، محاصره اقتصادی شعب ابوطالب را تحمل کردند. در آن زمان ایشان حدود چهار سال داشتند. سختی ها و گرسنگی های شعب ، در تاریخ کم نظیر است.
✾بالاخره محاصره در شعب به اتمام رسید، ولی ناگاه کشتی زندگی فاطمه (س) دوباره دچار طوفان شد و فاطمه کوچک، مادری بسیار مهربان را از دست داد ، در حقیقت در میان شهری پر از مشرک و مردمی که بر سر پدرش خاکروبه می ریختند، تنها ماند.
✾اگر از زاویه دیگر نگاه کنیم: این است روش خدا در برنامه ریزی برای خودسازی انسان های برتر، همسری سخت با وفا را از پیامبر(ص) می گیرد و مادری دلسوز را از فاطمه(س) !!!
✾آیا برای زندگی کوتاه حضرت فاطمه (س) ، برنامه ای فشرده تر از این جهت خودسازی می توان تدوین کرد !!
عجیب است که قبلا خداوند همین برنامه را در مورد پیامبرش پیاده کرده بود، پدر و مادر پیامبر تا سن پنج سالگی ایشان، هردو از دنیا رفتند!!!!
✾اینک فاطمه می بیند گاه مشرکین مکه به پدرش ناسزا مى گویند و او کوچک تر از آن است که کاری از دستش برآید.
✾این کودک با گرفتاری های ریز و درشت، هر روز بزرگ و بزرگتر می شود تا زمانی که با کوله باری انباشته از تجربه هجرت و صبر و شکیبایی، همسر بزرگترین جهادگر دوران خود می شود و فرزندانی شجاع را تربیت می نماید، که برای همیشه  در تاریخ الگو می شوند.
@tarikhye

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

بابا رستمی (فرمانده اسبق سپاه مشهد) خاطره ای را از دوران کودکیش این گونه برای ما نقل می کرد:

من کوچک بودم ، توی روستا زندگی می کردم. بعضی وقتها پدرم می گفت بابا رستم اگر این کار را بکنیم بهتر نیست،

با  این صحبت پدرم به خودم می بالیدم که من چه شخصیت مهمی هستم که پدرم با من دارد مشورت می کند و نظر من را می‌خواهد .

به همین دلیل همیشه با خودم کلنجار می رفتم که یک کار خوبی انجام دهم که پدرم با من بیشتر مشورت کند و چون آن زمان بچه بودم خوشم می آمد که پدرم از من نظر بخواهد.  به ما توصیه می کرد که سعی کنید با نیروهای زیر مجموعه تان مشورت کنید زیرا بعضی وقتها نظراتی نیروهای زیر مجموعه دارند که ما نداریم

منبع نرم افزار بنیاد حفظ آثار خراسان – گوینده خاطره قربانعلی غلامیان

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

 

🍃روزی حضرت فاطمه(س) برای یک دیدار ضروری با پیامبر خدا(ص) به مسجد رفتند، چادری که پوشیدند، دوازده جای آن با نخهای نازکی از درخت خرما وصله خورده بود!

🔸حضرت سلمان می گوید: وقتی فاطمه (س) با آن چادر، از خانه خارج شد، من به گریه افتادم ، با خود گفتم: ای وای! دخترهای «قیصر» و «کسری » لباسهای ابریشم و زربافت می پوشند، اما دختر پیغمبر(ص) ، چنین چادری به تن می کند!

🌸🌺🌸🍃🍃🌺🌸🌺

حاشیه: از ساده زیستی حضرت فاطمه(س) داستانهای زیادی نقل شده به عنوان نمونه ایشان پیراهن عروسی خودرا که بهترین لباسشان بوده به نیازمند دادند، ایشان در ساده زیستی، به اصطلاح امروز رکورد زده اند ولی ما که خودرا از دوستان و پیروان آن حضرت می دانیم، به مرور با ورود به زندگی تجملی، فاصله خودرا از آن حضرت، زیادتر کرده ایم و در فکر جبران هم نیستیم!!

@tarikhye

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

«یا ستار العیوب »

‏    🧿عباسقلی خان در مشهد بازار معروفی دارد. مسجد- مدرسه- آب انبار- پل و دارلایتام و اقدامات خیریه دیگری هم از این دست داشته است. به او خبر داده بودند در حوزه علمیه ای که با پول او ساخته شده، طلبه ای شراب می خورد !!!
♨ناگهان همهمه ای در مدرسه پیچید. طلاب صدا می زدند حاج عباسقلی است. در این وقت روز چه کار دارد؟ از بازار به مدرسه آمده است.
🧿عباسقلی خان یکسره به حجره ی من آمد  و بقیه دنبالش.
♨داخل حجره همه نشستند. ناگهان عباسقلی خان به تنهایی از جایش بلند شد و کتابخانه کوچک من را نشانه رفت. رو به من کرد و گفت :لطفا بفرمایید نام این کتاب قطور چیست؟  گفتم: شاهنامه فردوسی.
🧿- دلم در سینه بدجوری می زد. سنگی سنگین گویی به تار مویی آویخته شده است. بدنم می لرزید.
اگر پشت آن کتاب را نگاه کند، چه خاکی باید بر سرم بریزم؟ عباسقلی خان دستش را آرام به سوی کتاب های دیگر دراز کرد...
♨- ببخشید، نام این کتاب چیست؟
🧿- بحارالانوار. عجب...! این یکی چطور؟ گلستان سعدی.   چه خوب...! این یکی چیست؟ حلیه المتقین و این یکی؟! ...
♨لحظاتی بعد، آن چه نباید بشود، به وقوع پیوست. عباسقلی خان، آن چه را که نباید ببیند، با چشمان خودش دید. کتاب حجیمی را نشان داد و با دستش آن را لمس کرد. سپس با چشمانی از حدقه درآمده به پشت کتاب اشاره کرد و با لحنی خاص گفت:
🧿- این چه نوع کتابی است، اسمش چیست؟ معلوم بود. عباسقلی خان پی برده بود و آن شیشه لعنتی پنهان شده در پشت همان کتاب را هدف قرار داده بود.
♨برای چند لحظه تمام خانه به دور سرم چرخید، چشم هایم سیاهی رفت، زانوهایم سست شد، آبرو و حیثیتم در معرض گردباد قرار گرفته بود. چرا این کار را کردم؟! چرا توی مدرسه؟! خدایا! کمکم کن، نفهمیدم، اشتباه کردم... خوشبختانه همراهان عباسقلی خان هنوز روی زمین نشسته بودند و نمی دیدند، اما با خود او که آن را در اینجا دیده بود چه باید کرد؟
🧿- بالاخره نگفتی اسم این کتاب چیست؟
♨- چرا آقا ; الان می گم. داشتم آب می شدم. خدایا! دستم به دامنت. در همین حال ناگهان فکری به مغزم خطور کرد و ناخودآگاه برزبان راندم: یا ستار العیوب، و گفتم:نام این کتاب، «ستارالعیوب» است آقا! فاصله سوال آمرانه عباسقلی خان و جواب التماس آمیز من چند لحظه بیشتر نبود.
🧿شاید اصلا انتظار این پاسخ را نداشت. دلم بدجوری شکسته بود و خدای شکسته دلان و متنبه شدگان این پاسخ را بر زبانم نهاده بود. حالا دیگر نوبت عباسقلی خان بود. احساس کردم در یک لحظه لرزید و خشک شد. طوری که انگار برق گرفته باشدش.
♨شاید انتظار این پاسخ را نداشت. چشم هایش را بر هم نهاد. چند قطره اشک از لابلای پلک هایش چکید.
ایستاد و سکوت کرد. ساکت و صامت و یکباره کتاب ستار العیوب (!) را سرجایش گذاشت و از حجره بیرون رفت. همراهانش نیز در پی او بیرون رفتند، حتی آنها هم از این موضوع سر درنیاوردند، و هیچ گاه به روی خودش هم نیاورد که چه دیده است.   ..
***
🧿... اما محصل آن مدرسه، هماندم عادت را به عبادت مبدل کرد. سر بر خاک نهاد و اشک ریخت. سالیانی چند از آن داستان شگفت گذشت، محصل آن روز ، بعدها معلم و مدرس شد و روزی در زمره  بزرگان علم، قصه زندگی اش را برای شاگردانش تعریف کرد. «زندگی من معجزه ستارالعیوب است» ستار العیوب یکی از نام های احیاگر و معجزه آفرین خدا است و من آزاد شده و تربیت یافته همان یک لحظه رازپوشی و جوانمردی عباسقلی خانم که باعث تغییر و تحول سازنده ام شد.
منبع :«اخلاق پیامبر و اخلاق ما» ؛ نوشته استاد جلال رفیع  انتشارات اطلاعات صفحه 332

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

 

امام باقر (ع) : یاران آخر زمان راحت از پول همدیگر بر می دارند! اموالشان مال هم است.( بحار - جلد 73، صفحه 185)

مرد: پس برای این که جامعه امام زمانی بشه برم هرچه پول می خوام از جیب دوستم بردارم.

راوی: البته دوست عزیز این جاده دوطرفه است، شما هم باید بزاری دوستت هرچه پول لازم داره از جیبت برداره.

مرد: این که سخت شد.

راوی: بله برای همینه که امام زمان علیه السلام غائب هستن، چون ما آماده برای گذشت و برادری نشدیم.

مرد: من که آماده ام الان اجازه بده برم از جیب دوستم پول بردارم، لااقل نصف حدیث امام باقر (علیه السلام) رو که عمل کردم.

راوی: عمل به نصف گفته امام مشکل رو حل نمی کنه. مثل این که هیچ لامپی با یک سیم روشن نمیشه ، باید هردو سیم برق داشته باشه. هیچ پرنده هم نمی تونه با یک بال پرواز کنه.

مرد: پس باشه فکرامو بکنم.

راوی: بله نزدیک به هزار و دویست ساله که امام ما غائبه و ما رفتیم که فکرامونو بکنیم.

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰



💠 این روزها کتاب «داستان های بریده بریده» نوشته علیرضا نظری خرم را بخوانید تا با زبان شیرین و جذاب نویسنده ، به همه عرصه ها در کربلا سر بزنید و متوجه شوید در کربلا امام حسین علیه السلام چه مظلومیت باور نکردنی را چشیدند و چه توهین هایی را تحمل کردند و اهل بیت در چند روز قبل و بعد عاشورا و در اسارت چه سختی هایی دیدند.
🔆خواندن این کتاب برای هر جوانی واقعا لازمه ، داستانش هم برای سن 15 به بالا برای اکثر افراد مفیده و مطالب تازه ای داره.
💠نویسنده اش یک محقق بوده و داستان را آب نبسته بلکه واقعا کتابش مطلب داره .
🔆ضمنا اتفاقات تلخ کربلا رو به زبان راحت و محاوره ای نوشته که از تلخی آن مقداری کاسته شده، ذیلا خلاصه ای از صفحه 283  کتاب را تقدیم می کنیم با عنوان: نافع بن هلال
@tarikhye

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

 

✖️حبیب ابن مظاهر در صحرای کربلا با اجازه امام به طرف قبیله بنی اسد رفت تا از آنها دعوت کند به لشکر امام بپیوندند، کارش نتیجه داد و تعداد قابل توجهی از مردان بنی اسد آماده شدند تا به یاری امام بشتابند.

✖️امام یکی از افراد قبیله بنی اسد به نام جبله در یک اقدام جاسوسی، شبانه خودش را به لشکر یزید رساند و خبر داد که بنی اسد قرار است به کمک امام حسین (ع) بروند.

✖️فورا چهار هزار نفر از سربازان یزید برای سرکوب قبیله بنی اسد حرکت کردند ، افراد قبیله که بدون خبر از همه جا و بدون پیش بینی های امنیتی و اطلاعاتی در حال حرکت به سمت کربلا بودند ، در کمین سپاه یزید افتادند.

️مردان بنی اسد نتوانستند مقاومت کنند عقب نشستند و به این شکل یارگیری حبیب ابن مظاهر ناموفق ماند.

🔸🔹 راستی به عنوان یک مسلمان چقدر جهات امنیتی را رعایت می کنیم؟؟

@tarikhye

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

 

✖️یکی از کسانی که دو دوتا چهارتا می کرد تا ببینه اگر با امام حسین(ع) همراه بشه، براش سود داره یا زیان ؟ به نون و نوا میرسه یا نه؟ فردی به نام فرزدق بود.

▪️در نهایت به این نتیجه رسید که راه امام خیلی پر خطره ! به همین خاطر از همراهی با امام منصرف شد.

◽️نکته: حرکت در مسیر اسلام را مشروط به رسیدن به زندگی مرفه نکنیم، مبادا اگر نان و آب در کار نبود ، امام را تنها بگذاریم.

️برداشتی از ص 159 کتاب ارزشمند (داستان های بریده بریده) نوشته علیرضا نظری خرم

@tarikhye

️▫️️▪️▫️️▪️▫️▪️

  • سید محمد حسین مرکبی