فرهنگ و زندگی

نکات جذاب و حتی الامکان مفید برای نسل جوان

فرهنگ و زندگی

نکات جذاب و حتی الامکان مفید برای نسل جوان

وبلاگی با مطالب جدید و جذاب و مفید برای شما انشاءالله

۴۶ مطلب با موضوع «اخلاق» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

 

به نام خدا

 

🔸داستانی واقعی برای سنین 10 تا 15 سال:

💠موقع افطار بود ، امام علی(ع) و همسر و فرزندان می خواستند افطار کنند، صدای  نیازمندی آمد، مردی بود ، در خواست کمک می کرد، امام و خانواده اش در برابر فقیر تاب نیاوردند که بنشینند و غذا بخورند در حالی که او گرسنه باشد، نگفتند خودمان واجب تریم، روزه بودیم، خدا که نفرموده از لقمه خودت بزن، فردا هم می خواهیم روزه بگیریم، باید بدن ما توان داشته باشد، نصف نان را می دهیم، نصف دیگرش باشد برای خودمان.

🔹نه این خانواده وقتی به نیازمندی کمک می کنند ، بطور کامل و در حد بالا کمک می کنند، این جا هم همه اعضاء خانواده غذای خودرا به نیازمند دادند و چون غذای دیگری نداشتند ، آن روز با مایعات افطار کردند و گرسنه ماندند.

🔸روز بعد فرا رسید پدر و مادر و بچه ها دوباره روزه گرفتند، روز سختی بود ولی به هر حال گذشت، موقع افطار بازهم نیازمند دیگری از کنار خانه آنها گذشت ، یتیمی بود که گفت اگر ممکن است به من کمک کنید، خداوند گویا زمینه را این طوری چیده بود که میزان بخشش این خانواده مشخص شود، تا معلوم گردد دیروز به طور اتفاقی همه اعضاء خانواده غذای خودرا به نیازمند دادند ، یا این رسم و باور این خانواده است که اول باید نیازمند را سیر کرد؟

ادامه دارد...

 کانال پنجره ای به تاریخ در ایتا و سروش و گپ @tarikhye

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

مرد ناشناس: قسمت دوم

 

اشک در چشم های مادر حلقه زد ولی از چشم بچه ها مخفی ماند. لقمه های بعدی را با بغض گلو خورد، این آدم مهربان چه کسی بوده در زمانی که سخت درمانده بودند به اندازه مصرف دو سه روز نان و حلوا و خرما آورده؟

از آن روز به بعد بچه ها کمتر بهانه گرسنگی می گرفتند چون غذا به اندازه ای که هر سه تای آنها سیر شوند داشتند، برای مادر هم همیشه مقداری غذا می ماند که بخورد.

این روزها مادر با دلگرمی خانه را مرتب می کرد، فرصت داشت لباس بچه ها را بشوید، حتی آنها را به حمام برد ، دسته جمعی به کنار رودخانه ای در حاشیه شهر رفتند تا حسابی آب بازی کنند.

هر دو سه شب یکبار آدم ناشناسی که معلوم نبود مرد است یا زن، پیر است یا جوان، می آمد و کیسه ای پر از غذا را جلوی در خانه می گذاشت و فوری می رفت، حتی پسر 8 ساله که زرنگ و باهوش بود نتوانست، کسی را که برایشان غذا می آورد شناسائی کند.

تا این که یک روز در شهر کوفه خبری مانند توپ صدا کرد و خیلی ها عزادار شدند، خبر این بود خلیفه مسلمین علی علیه السلام را ترور کرده اند، از همان روز دیگر کسی به خانه بچه ها غذا نیاورد.

مادر فهمید رابطه ای بین این دو اتفاق وجود دارد؟! وقتی بالاخره خودش را راضی کرد و ماجرا را به بچه ها گفت ، چهره بچه ها دیدنی بود، ولی مادر طاقت نداشت به روی آنها نگاه کند، سریع خانه را ترک کرد تا اشک هایش بتواند راحت سرازیر شود.// والسلام

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

 

دو پسر بچه و یک دختر کوچولو با مادرشان در خانه ای کوچک در کوچه پس کوچه های شهر کوفه زندگی می کردند.

 چند وقتی بود که مادرشان کمتر غذا می خورد تا بچه ها بخورند و سیر شوند ، گاهی که غذا خیلی کم بود، پسرها کمتر می خوردند تا خواهر کوچکشان سیر شود .

یکی از روزها که مادر از خانه خارج شد تا غذایی تهیه کند ، چون قبلا از همسایه ها پول و غذا قرض کرده بود ، فکر کرد بهتر است دیگر از همسایه چیزی نگیرد، سرگردان در کوچه ها قدم زد تا این که شب شد ، نگران بچه ها بود، دست خالی به خانه برگشت تا از حال آنها با خبر شود.

دید بچه ها اطراف ظرفی نشسته و مشغول خوردن هستند، جلوتر رفت با تعجب سلام کرد، بچه ها با لذت و خیال راحت نان و حلوا می خوردند، غذا هم کم نبود ، آنقدر بود که خودش هم که از گرسنگی نزدیک بود از حال برود کنار بچه ها نشست و با اشتها شروع به خوردن کرد.

دو سه لقمه خورده بود که رمقی در دست و پایش آمد با دستهایی که هنوز از گرسنگی می لرزید لقمه ای دیگر برداشت و پرسید این غذا ها از کجا ؟

پسر بزرگتر که 8 ساله بود لقمه اش را قورت داد و گفت در زدند دویدم در را باز کردم هیچکس نبود، فقط این غذا را دیدم پشت در گذاشته اند، گفتم شاید شما گذاشتید و رفته اید.

ادامه دارد...

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

چرا فوتبال زیباست؟!

آیت الله حائری شیرازی در مورد این که چرا فوتبال زیباست؟! می نویسد:

 فوتبال، یک جامعه کوچک است که مجرم دارد، قاضی دارد، زندان دارد، اخراج دارد. همه این چیزهایی که در جامعه هست در فوتبال هست. منتها یک جامعه کوچک است، یک دنیای کوچک است، قوانینتان را بر مبنای این وضع کنید. ببینید، قوانین فوتبال هر جریمه‌اش، به شدت #متناسب_با_جرم است. مثلاً در منطقه جریمه وقتی که یک کسی یک خلافی را می‌کند، یا با دستش توپ را می‌گیرد، این موجب پنالتی است. بازی فوتبال است، بنا بوده که با پا بازی کنید. حالا که دستت را آوردی در کار، جریمه‌اش پنالتی است. ما می‌بینیم که کارشناسانه عمل شده در فوتبال. قوه مقننه و قوه مجریه و قوه قضاییه‌اش هماهنگ کار می‌کنند که این جامعۀ زیبا را بوجود آورده اند. در فوتبال، #کارت_زرد دادنش هم زیبا است. #کارت_سرخ دادن هم زیبا است. طرف را هم که اخراج می‌کنند، زیبا است. مردم #لذت می‌برند، نه اینکه ناراحت بشوند. معنایش این است که در احکام جامعه هم اگر اعدامش، به موقع باشد، زیبا است. نباید از حکم اعدام ترسید. ببینید چه کار کرد؟ وقتی کارت قرمز داد یعنی از بازی برو بیرون؛ اعدام هم یعنی از بازی برو بیرون. کارت زرد و قرمز، #خشونت_نیست. کسی که #زیباشناسی_دین را بداند، می‌فهمد که دست دزد را قطع کردن، بسیار قشنگ است. صد در صد قشنگ است. صد در صد زیبا است. چرا؟ یک دست قطع کن، #یک_شهر_آرام_بشود! یک دست قطع کن، یک عالَم نفس بکشد! راحت بشود! چقدر روی دیوار خانه‌ها سیخ برای امنیت آویزان کرده‌اند، قفل روی قفل، قفل روی قفل! چه فایده دارد؟ این زندگی است؟! این زندگی است که زن امنیت نداشته باشد بخواهد بیاید در کوچه؟ کار این آقا که مزاحم ناموس مردم می‌شود، زشت است، اما دار زدن او قشنگ است. عالَم نمی‌فهمد، می‌گویند اعدام کردن، خشونت است. بیچاره ها! شما اینهمه سال که زندان درست کردید در اروپا، چندتا دزد را از دزدی بازداشتید؟ شما که دیگر مشکل بیکاری ندارید، پس این #گانگسترها چیست؟ شما راهی ندارید غیر از همان کاری که در فوتبال می‌کنید! همان را عمل کنید. کارت زرد لازم است. زندان، کارت زرد است. اعدام، کارت سرخ است. به او می‌گوییم اگر نمی‌توانی در این بازی شرکت کنی، لایقش نیستی، از بازی بیرون برو. اگر داور این کار را نمی‌کرد، هر کس که #قوی‌تر بود، پهلوان‌تر بود، توپِ او می‌رفت در گل. چینی‌ها ریز و کوچک هستند، کره‌ای‌ها ریز و کوچک هستند، آفریقایی‌هایی هیکل‌دار و درشت‌اند. این‌ها وقتی با هم مسابقه می‌دهند، چینی‌ها برنده می‌شوند. حالا اگر واقعاً به زور و هیکل بود، محال بود چینی‌ها یک گل به آنها بزنند! یک هُلی به آنها می‌دادند و پرتشان می‌کردند آن طرف. اما الآن این چینی، از لای دست و پای این‌ها رد می‌شود، گل می‌کند، اما آنها #جرأت_ندارند دست به او بزنند! عالَم همین است. بروید هرچه در فوتبال پیدا کردید از جامعه و حکومت مطالبه کنید. #فوتبال #اعدام #محاربه @haerishirazi

 

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

لوطی و ....نمک شناسی

 

تاجرى که یکى از مریدان و مقلدین مجلسى اول (رحمة الله علیه) بود به ایشان مراجعه کرد و گفت:

آقا گرفتارى پیدا کردم، چند نفر از لوطى هاى اصفهان فرستاده اند که ما امشب مى خواهیم به خانه تو بیائیم و من هم نمى توانم فرار کنم، چون این لوطى ها با دستگاه حکومتى مربوطند، اسباب زحمتم مى شوند.وقتى هم که مى آیند باید تمام وسائل گناه را آماده کنم، بالاخره چه کنم.
مرحوم مجلسى (رحمة الله علیه) فرموده بود: عیبى ندارد من خودم اول مجلس ‍ شما مى آیم به خوشى مى گذرد. اول غروب علامه مجلسى نماز مغرب و عشا مى خواند، پیش از آمدن مهمانها به منزل تاجر مى آید، بعد لوطى باشى و شاگرد لوطیها مى آیند. اینها همه تا چشمشان به مجلسى افتاد ناراحت شدند. معلوم است با بودن مرحوم مجلسى، اینها نمى توانند بزنند و برقصند.خیلى ناراحت شدند، بعد مرحوم مجلسى با آنها حرف زد، فرمود:
شما چه راه و روشى دارید؟ لوطى باشى هم از روى غیظ و غضب گفت: راه و روش ما خیلى از شما بهتر است.
مجلسى فرمود: چطور؟
گفت: ما لوطى هستیم. ما نمک شناسیم. ما اگر نمک کسى را خوردیم تا آخر عمر به او خیانت نمى کنیم. تکیه اش روى نمک شناسى بود. غیرت داریم ، فتوت داریم.
مجلسى هم سکوت کرد. وقتى که قدرى آرام گرفت مرحوم مجلسى فرمود:
اگر شما نمک شناسید بگوئید ببینیم چقدر نمک خدا را خورده اید؟ و چقدر نمک شناسى کرده اید؟ فلان کس چیزى به تو داده و تشکر کردى به خیالت این نمک شناسى شد، نمک شناسى با خداى را، از نان بگیر تا بالاتر برود یک روز دو روز نیست، چهل سال، نمک خدا را خورده اى، آخر تو مى گوئى نمک شناسم، آیا با صاحب نمک، با پروردگار عالم جل جلاله چه کرده اى؟ آیا شکرش را کرده اى؟ بندگیش را کرده اى؟ آیا معصیتش، مخالفتش را نکرده اى؟
پس از کلمات آتشین مجلسى لوطى ها بلند شدند یکى یکى رفتند و مجلسى هم رفت. بعد از اذان صبح مرحوم مجلسى شنید در مى زنند. دید لوطى باشى آمد، اما چه حالى، خوش به حال لوطى باشى که اهل توبه شود واى به آقاى حاجى مقدسى که مغرور باشد، عاقبت به خیرى با توبه کسی است که خودش را منزه نداند.
خلاصه اینکه آمد و عذرخواهى کرد، گفت: آقاى شیخ! عمرى به غفلت گذشت، دیشب فهمیدم که همه ما نمک به حرامیم، حالا آمده ام توبه کنم.
مرحوم مجلسى هم خیلى لطف مى کند او را به منزل مى برد. راه توبه را برایش می گوید: تصمیم بگیر گناه نکنى، تصمیم بگیر نماز و روزه اى که از تو فوت شده قضا کنى، واجبات صاحب نمک رب العالمین را پشت سر نینداز، اگر مى خواهى حق نمک را ادا کنى به دستورات او عمل کن، آنچه گفته نکن، ترک کن.

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

راز سختی ها

راز سختی ها:
🍃وقتی دیدید مشکلات با فشار زیاد به سوی شما هجوم آورده ، اول بدبختی نیست ، اول خوشبختی است.
🍃برداشت ما می تواند این باشد، خداوند مارا لایق دانسته که در استخر مملو از امواج سهمگین شنا کنیم، وقتی برگی از درخت بدون اجازه خدا فرو نمی افتد چگونه ممکن است ، این همه ناملایمات به ما برسد بدون چراغ سبز خدا.
🍃و چگونه ممکن است که ما توان یک ماشین ژیان را داشته باشیم و به اندازه یک کامیون مشکلات بر ما بار کنند ، این از تصمیم یک انسان عاقل بدور است تا برسد به اراده خداوند.
🍃سستی و بیکاری و تن پروری زیبنده ما نبوده و زحمت و عرق ریزی و تلاش و صبر در برابر نیش زبانها و خوبی کردن در پاسخ بدی ها، فرد را آبدیده و قوی خواهد کرد و باید در این میدان با همه وجود جنگید، غصه خوردن و افسردگی و نا امیدی شیوه تن پروران و تنبلان است که می گویند برای من هم صدا بزن. یا می گویند اعصاب ما کشش ندارد.
🍃حاصل این پیکار یک تن خسته بعلاوه یک روح بزرگ و قوی است که توفیق هم جواری بارگاه احدیت را پیدا می کند.

🌺امام صادق علیه السّلام فرمودند:
اگر مؤمن پاداشی را که برای مصیبتها دارد بداند ، آرزو می کند که او را با قیچی تکه تکه کنند .
اصول کافی ، ج 3 ، ص 354
لو یعلم المؤمن ما له من الأجر فی المصائب لتمنی أنه قرض بالمقاریض

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰


🔻
به مناسبت میلاد مبارک آن حضرت:
✔️مسعودی (مورخ) در توصیف عصر امام سجاد(ع) می نویسد:
🔸«علی بن الحسین امامت را به صورت مخفی و با تقیه شدید و در زمانی دشوار، عهده دار شد»
🔆در چنین زمانی که به خاطر اختناق بعد از حادثه عاشورا، نمی شد مردم را در کوچه و بازار تبلیغ کرد.امام سجاد به تبلیغ درون خانه خود روی آوردند.
🍃در آن زمان در بازار برده فروشان، برده فراوان بود، برده ها معمولا افرادی مطیع بودند و ضمیری صاف و پاک داشتند.
🔆 امام سجاد هر سال معمولا تعداد قابل توجهی برده می خریدند و هنوز یک سال از مدت خرید نگذشته آنها را آزاد می کردند.🌷
🍃رمز کار این بود، این بردگان را امام در خانه تحت آموزش و تربیت قرار می دادند و با آزاد کردن آنها پس از چند سال، در شهر مدینه گروه زیادی از بندگان و کنیزان آزاد شده آن حضرت دیده می شد.
🔆آنان به صورت انسانهاى نمونه اثر تربیتی در جامعه می گذاشتند و پس از آزادى نیز ارتباطشان با امام وصل بود.
🍃امام با این برنامه در واقع یک کانون تربیتى به وجود آورده بودند، این برنامه با توجه به محدودیتهایى که امام در ارشاد مستقیم جامعه داشتند، ابتکاری درخور توجه است.
✔️بر گرفته از کتابهای:
زندگانى زین العابدین، نوشته سید الاهل، عبدالعزیز، ترجمه حسین وجدانى ص 55
و کتاب امام چهارم پاسدار انقلاب کربلا از استاد على اکبر حسنى
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
کانال پنجره ای به تاریخ  eitaa.com/tarikhye

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰


•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌷امام حسین علیه السلام در خانواده ای بزرگ شدند که وقتی مادرشان ایشان را صدا می زد می فرمود میوه دلم ، مادرشان با توهین و تحقیر با بچه صحبت نمی کرد، به او شخصیت می داد و محبت می کرد. چنین فرزندی بعدها کریم و بزرگوار می شود نه عقده ای و متکبر.
🔆شجاعت امام در حدی بود که مقابل معاویه می ایستادند و کم نمی آوردند.
🌷سخاوتشان در حدی بود که مبلغ قابل توجهی به فقیر می دادند که تا حد زیادی بی نیاز می شد.
🔆امر به معروف که جزء احکام مهم و قطعی است برای امام جزء برنامه روزمره بود نه در حاشیه .
⚔️اگر جنگ می کردند همراه با پاسداری از روش های انسانی بود چنانکه لشکر حر که آب نداشتند، امام فرمودند آب های ذخیره را در اختیار آنها قرار دهید و سیرابشان کنید.
میلاد مسعودش گرامی باد
•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

کیسه پول

کیسه پول:
امام کاظم(ع) فرمود: اى عاصم ! چگونه به یکدیگر رسیدگى و به هم کمک مى کنید؟
عرض کردم:
به بهترین وجهى که ممکن است مردم به حال یکدیگر برسند.
فرمود:
اگر یکى از شما تنگدست شود و بیاید خانه برادر مؤ منش و او در منزل نباشد، آیا مى تواند بدون اعتراض کسى دستور دهد کیسه پول ایشان را بیاورند و سر کیسه را باز کند و هر چه لازم داشت بردارد؟
عرض کرد:  نه ! این طور نیست .
فرمود:  پس آن طور که من دوست دارم شما هنگام فقر و تنگدستى به هم رسیدگى و کمک نمى کنید
«شماره ردیف 721»
@tarikhye

 

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

بر فراز قله ها


بر فراز قله ها🔻
✔️به مناسبت میلاد با برکت امیر مؤمنان علی (علیه السلام):
💠امام علی(ع) با لشکریان از مدائن به سوى انبار می رفتند، انبار یکی از شهرهای ایران بود که تازه  مسلمان شده بودند.
🔹 مردم انبار به استقبال آن حضرت آمدند. وقتى با امام روبرو شدند در مقابل او به تعظیم پرداختند.
🔹امام فرمود: این چه کارى است که انجام مى دهید و این چهار پایان را براى چه آورده اید؟
💠گفتند: این روش ما در تعظیم شاهان ایران بوده و این چهار پایان هدیه ما به شماست، ضمنا براى سپاهیان، غذا فراهم کرده ایم .
💠امام فرمود: روش شما در تعظیم بزرگان, به نفع آنان نیست، دیگر به این کار باز نگردید. چهار پایان را از شما مى پذیرم مشروط بر اینکه از مالیات حساب شود. 🔹غذارا به شرطی مى پذیرم که بهاى آن را بپذیرید.
🔹گفتند: اماما, ما دوست داریم که هدیهء ما را بپذیرى .
💠امام فرمود: ما از شما بى نیازتریم .
...🔸🌻🌷🔸...
منبع:کتاب فروغ ولایت- از آیه الله جعفر سبحانی
✔️تحلیل و برداشت:

🔅1-  مردم ایران شاید اولین بار بود که دیدند رئیس حکومت با صدها محافظ بر تختی روان به سفر نمی رود بلکه مثل بقیه بر اسب می نشیند.
🔅2-  مردم دیدند لازم نیست حرف خود را به پیشکار بگویند تا او عرایض را به نظر ملوکانه تقدیم کند!!
🔅3-  اگر آن مردم می دانستند که این رئیس حکومت، ساده ترین غذا را می خورد ، از تعجب ...!!
(کانال تاریخ اسلام درایتا - سروش و گپ @tarikhye)
•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•

  • سید محمد حسین مرکبی