فرهنگ و زندگی

نکات جذاب و حتی الامکان مفید برای نسل جوان

فرهنگ و زندگی

نکات جذاب و حتی الامکان مفید برای نسل جوان

وبلاگی با مطالب جدید و جذاب و مفید برای شما انشاءالله

۱۷۰ مطلب با موضوع «دینی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

 

دو پسر بچه و یک دختر کوچولو با مادرشان در خانه ای کوچک در کوچه پس کوچه های شهر کوفه زندگی می کردند.

 چند وقتی بود که مادرشان کمتر غذا می خورد تا بچه ها بخورند و سیر شوند ، گاهی که غذا خیلی کم بود، پسرها کمتر می خوردند تا خواهر کوچکشان سیر شود .

یکی از روزها که مادر از خانه خارج شد تا غذایی تهیه کند ، چون قبلا از همسایه ها پول و غذا قرض کرده بود ، فکر کرد بهتر است دیگر از همسایه چیزی نگیرد، سرگردان در کوچه ها قدم زد تا این که شب شد ، نگران بچه ها بود، دست خالی به خانه برگشت تا از حال آنها با خبر شود.

دید بچه ها اطراف ظرفی نشسته و مشغول خوردن هستند، جلوتر رفت با تعجب سلام کرد، بچه ها با لذت و خیال راحت نان و حلوا می خوردند، غذا هم کم نبود ، آنقدر بود که خودش هم که از گرسنگی نزدیک بود از حال برود کنار بچه ها نشست و با اشتها شروع به خوردن کرد.

دو سه لقمه خورده بود که رمقی در دست و پایش آمد با دستهایی که هنوز از گرسنگی می لرزید لقمه ای دیگر برداشت و پرسید این غذا ها از کجا ؟

پسر بزرگتر که 8 ساله بود لقمه اش را قورت داد و گفت در زدند دویدم در را باز کردم هیچکس نبود، فقط این غذا را دیدم پشت در گذاشته اند، گفتم شاید شما گذاشتید و رفته اید.

ادامه دارد...

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

 

ساختمان های سست ، در زلزله فرو می ریزند، برگ های زرد در برابر باد مقاومت ندارند و می افتند،  حوادث روزگار هم انسان هایی را که ایمان محکمی ندارند از امام جدا می کنند.

اتفاقات زمان امیرالمؤمنین(ع)، افرادی را که حتی اندکی به آنحضرت شک داشتند ، جدا کرد و به سوی معاویه برد.

وقتی در جنگ جمل دو سردار اسلام، مقابل امام ایستادند و همسر پیامبر هم در برابر امام صف آرایی کرد ، شک بعضی ها نسبت به امام ، قوی تر شد.

جنگ صفین که شروع شد، گوشه و کنار، زمزمه کردند که از وقتی ایشان حاکم شده دائم جنگ و خونریزی داریم آنهم جنگ مسلمان با مسلمان، این ها مقدمه شد برای خیلی از ریزش ها و بریدن از امام .

کافی بود امام مقداری سر کیسه را شل کنند، آنوقت تعداد زیادی از مخالفان را می توانستند جذب کنند، اما ایشان صلاح نمی دیدند با پول و مقام دادن ، آنها را مطیع کنند.

پس همیشه افرادی هستند که با یک باد مخالف ، آماده ریزش اند، هنر ما جذب متزلزل ها به روش امام است .

این نکته هاست که انتشار اسلام ناب را خیلی سخت تر از نشر اسلام آمریکایی کرده ، چون جذب به روش امام، با تبیین و جهاد و تلاش فراوان میسر است ولی جذب به روش معاویه های زمان، با رشوه و بدون زحمت انجام می شود.

@tarikhye

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

حجاب

حجاب: (قسمت اول)

پیامبر (ص) وقتی مکه را فتح کردند، اموال و خانه های مسلمین را که توسط مشرکین مصادره شده بود ، از مشرکین مکه نگرفتند، زیرا مصلحت می دانستند که شیرینی فتح مکه، به موضوع تفرقه آفرینی مانند بررسی مصادره اموال مسلمین، تلخ نشود.

حضرت علی (ع) هم وقتی به خلافت رسیدند با مواردی روبرو شدند که توسط خلفای قبل، بدعت گذاشته شده بود.

امام نتوانستند جلوی اجرای بعضی از بدعت ها مانند نماز تراویح را بگیرند ، چون مردم اعتراض کردند ، امام هم که اولویت های مهمتری برای اجرا داشتند، و پیگیری چنین چیزی ممکن بود دو دستگی در جامعه بوجود آورد و به صلاح نبود ، احتمالا به این دلیل، جلوگیری از بدعت را به تأخیر انداختند.

امام حسن(ع) هم که در جنگی نابرابر با معاویه قرار گرفتند، و کشتاری بی نتیجه را پیش بینی کردند، به ناچار قرار آتش بس امضاء کردند، اما کاسه های داغ تر از آش ، به ایشان اهانت کردند که چرا جنگ را کنار گذاشتی.

طبق این نمونه های تاریخی ، می بینیم که در بعضی موارد، زمینه اجرای یک حکم خدا فراهم نیست .

ادامه دارد...

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

چرا فوتبال زیباست؟!

آیت الله حائری شیرازی در مورد این که چرا فوتبال زیباست؟! می نویسد:

 فوتبال، یک جامعه کوچک است که مجرم دارد، قاضی دارد، زندان دارد، اخراج دارد. همه این چیزهایی که در جامعه هست در فوتبال هست. منتها یک جامعه کوچک است، یک دنیای کوچک است، قوانینتان را بر مبنای این وضع کنید. ببینید، قوانین فوتبال هر جریمه‌اش، به شدت #متناسب_با_جرم است. مثلاً در منطقه جریمه وقتی که یک کسی یک خلافی را می‌کند، یا با دستش توپ را می‌گیرد، این موجب پنالتی است. بازی فوتبال است، بنا بوده که با پا بازی کنید. حالا که دستت را آوردی در کار، جریمه‌اش پنالتی است. ما می‌بینیم که کارشناسانه عمل شده در فوتبال. قوه مقننه و قوه مجریه و قوه قضاییه‌اش هماهنگ کار می‌کنند که این جامعۀ زیبا را بوجود آورده اند. در فوتبال، #کارت_زرد دادنش هم زیبا است. #کارت_سرخ دادن هم زیبا است. طرف را هم که اخراج می‌کنند، زیبا است. مردم #لذت می‌برند، نه اینکه ناراحت بشوند. معنایش این است که در احکام جامعه هم اگر اعدامش، به موقع باشد، زیبا است. نباید از حکم اعدام ترسید. ببینید چه کار کرد؟ وقتی کارت قرمز داد یعنی از بازی برو بیرون؛ اعدام هم یعنی از بازی برو بیرون. کارت زرد و قرمز، #خشونت_نیست. کسی که #زیباشناسی_دین را بداند، می‌فهمد که دست دزد را قطع کردن، بسیار قشنگ است. صد در صد قشنگ است. صد در صد زیبا است. چرا؟ یک دست قطع کن، #یک_شهر_آرام_بشود! یک دست قطع کن، یک عالَم نفس بکشد! راحت بشود! چقدر روی دیوار خانه‌ها سیخ برای امنیت آویزان کرده‌اند، قفل روی قفل، قفل روی قفل! چه فایده دارد؟ این زندگی است؟! این زندگی است که زن امنیت نداشته باشد بخواهد بیاید در کوچه؟ کار این آقا که مزاحم ناموس مردم می‌شود، زشت است، اما دار زدن او قشنگ است. عالَم نمی‌فهمد، می‌گویند اعدام کردن، خشونت است. بیچاره ها! شما اینهمه سال که زندان درست کردید در اروپا، چندتا دزد را از دزدی بازداشتید؟ شما که دیگر مشکل بیکاری ندارید، پس این #گانگسترها چیست؟ شما راهی ندارید غیر از همان کاری که در فوتبال می‌کنید! همان را عمل کنید. کارت زرد لازم است. زندان، کارت زرد است. اعدام، کارت سرخ است. به او می‌گوییم اگر نمی‌توانی در این بازی شرکت کنی، لایقش نیستی، از بازی بیرون برو. اگر داور این کار را نمی‌کرد، هر کس که #قوی‌تر بود، پهلوان‌تر بود، توپِ او می‌رفت در گل. چینی‌ها ریز و کوچک هستند، کره‌ای‌ها ریز و کوچک هستند، آفریقایی‌هایی هیکل‌دار و درشت‌اند. این‌ها وقتی با هم مسابقه می‌دهند، چینی‌ها برنده می‌شوند. حالا اگر واقعاً به زور و هیکل بود، محال بود چینی‌ها یک گل به آنها بزنند! یک هُلی به آنها می‌دادند و پرتشان می‌کردند آن طرف. اما الآن این چینی، از لای دست و پای این‌ها رد می‌شود، گل می‌کند، اما آنها #جرأت_ندارند دست به او بزنند! عالَم همین است. بروید هرچه در فوتبال پیدا کردید از جامعه و حکومت مطالبه کنید. #فوتبال #اعدام #محاربه @haerishirazi

 

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

لوطی و ....نمک شناسی

 

تاجرى که یکى از مریدان و مقلدین مجلسى اول (رحمة الله علیه) بود به ایشان مراجعه کرد و گفت:

آقا گرفتارى پیدا کردم، چند نفر از لوطى هاى اصفهان فرستاده اند که ما امشب مى خواهیم به خانه تو بیائیم و من هم نمى توانم فرار کنم، چون این لوطى ها با دستگاه حکومتى مربوطند، اسباب زحمتم مى شوند.وقتى هم که مى آیند باید تمام وسائل گناه را آماده کنم، بالاخره چه کنم.
مرحوم مجلسى (رحمة الله علیه) فرموده بود: عیبى ندارد من خودم اول مجلس ‍ شما مى آیم به خوشى مى گذرد. اول غروب علامه مجلسى نماز مغرب و عشا مى خواند، پیش از آمدن مهمانها به منزل تاجر مى آید، بعد لوطى باشى و شاگرد لوطیها مى آیند. اینها همه تا چشمشان به مجلسى افتاد ناراحت شدند. معلوم است با بودن مرحوم مجلسى، اینها نمى توانند بزنند و برقصند.خیلى ناراحت شدند، بعد مرحوم مجلسى با آنها حرف زد، فرمود:
شما چه راه و روشى دارید؟ لوطى باشى هم از روى غیظ و غضب گفت: راه و روش ما خیلى از شما بهتر است.
مجلسى فرمود: چطور؟
گفت: ما لوطى هستیم. ما نمک شناسیم. ما اگر نمک کسى را خوردیم تا آخر عمر به او خیانت نمى کنیم. تکیه اش روى نمک شناسى بود. غیرت داریم ، فتوت داریم.
مجلسى هم سکوت کرد. وقتى که قدرى آرام گرفت مرحوم مجلسى فرمود:
اگر شما نمک شناسید بگوئید ببینیم چقدر نمک خدا را خورده اید؟ و چقدر نمک شناسى کرده اید؟ فلان کس چیزى به تو داده و تشکر کردى به خیالت این نمک شناسى شد، نمک شناسى با خداى را، از نان بگیر تا بالاتر برود یک روز دو روز نیست، چهل سال، نمک خدا را خورده اى، آخر تو مى گوئى نمک شناسم، آیا با صاحب نمک، با پروردگار عالم جل جلاله چه کرده اى؟ آیا شکرش را کرده اى؟ بندگیش را کرده اى؟ آیا معصیتش، مخالفتش را نکرده اى؟
پس از کلمات آتشین مجلسى لوطى ها بلند شدند یکى یکى رفتند و مجلسى هم رفت. بعد از اذان صبح مرحوم مجلسى شنید در مى زنند. دید لوطى باشى آمد، اما چه حالى، خوش به حال لوطى باشى که اهل توبه شود واى به آقاى حاجى مقدسى که مغرور باشد، عاقبت به خیرى با توبه کسی است که خودش را منزه نداند.
خلاصه اینکه آمد و عذرخواهى کرد، گفت: آقاى شیخ! عمرى به غفلت گذشت، دیشب فهمیدم که همه ما نمک به حرامیم، حالا آمده ام توبه کنم.
مرحوم مجلسى هم خیلى لطف مى کند او را به منزل مى برد. راه توبه را برایش می گوید: تصمیم بگیر گناه نکنى، تصمیم بگیر نماز و روزه اى که از تو فوت شده قضا کنى، واجبات صاحب نمک رب العالمین را پشت سر نینداز، اگر مى خواهى حق نمک را ادا کنى به دستورات او عمل کن، آنچه گفته نکن، ترک کن.

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

نامه ای به فرزند



🍃مردی همسر و سه فرزندش را ترک کرد و در پی روزی خود و خانواده اش راهی سرزمینی دور شد... فرزندانش او را از صمیم قلب دوست داشتند.
🍃 مدتی بعد، پدر نامه اولش را فرستاد. بچه ها آن را باز نکردند تا آنچه در آن بود بخوانند ، بلکه یکی یکی آن را در دست گرفته و بوسیدند و گفتند : این نامه از طرف عزیزترین کس ماست.
🍃سپس پاکت را در کیسه‌ی مخملی قرار دادند ... هر چند وقت یکبار نامه را از کیسه درآورده ، غبارش را پاک کرده ، دوباره در کیسه می‌گذاشتند...  با هر نامه ای که پدرشان می فرستاد همین کار را ادامه دادند.
🍃سال ها گذشت. پدر بازگشت، ولی به جز یکی از پسرانش کسی باقی نمانده بود، از او پرسید : مادرت کجاست ؟ پسر گفت : سخت بیمار شد و چون پولی برای درمانش نداشتیم، حالش وخیم تر شد و مرد.
🍃پدر گفت : چرا ؟ مگر نامه اولم را باز نکردید ؟ برایتان در پاکت نامه پول زیادی فرستاده بودم!
🍃پسر گفت : نه . پدر پرسید : برادرت کجاست ؟ پسر گفت : بعد از فوت مادر کسی نبود که او را نصیحت کند ، او هم با دوستان ناباب آشنا شد و با آنان رفت .
🍃پدر گفت : چرا؟ مگر نامه ای را که از او خواستم از دوستان ناباب دوری کند نخواندید؟
🔸پسر گفت :نه  مرد گفت : خواهرت کجاست ؟ پسر گفت : با همان پسری که مدت ها خواستگارش بود ازدواج کرد الآن هم زندگی فلاکت باری دارند.
🔸 پدر که نزدیک بود از ناراحتی سکته کند، گفت : او هم نامه‌ مرا نخواند که در آن نوشته بودم این پسر آبرودار و خوش نامی نیست ، من با ازدواجش مخالفم ؟ پسر گفت : نه ...
🔸 به حال آن خانواده فکر کردم ، که چگونه از هم پاشید ، یکباره چشمم به قرآن روی طاقچه افتاد که در قوطی مخملی زیبایی قرار داشت.
🔸دیدم رفتارم با کلام الله مثل رفتار آن بچه ها با نامه پدرشان است! قرآن هم در کتابخانه من سالهاست غریبانه و گوشه گیر است. و من از آنچه در آن است سودی نمی برم، در حالی که هر صفحه اش ، روش زندگی من است.

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

می بیند اوضاع مغازه بهم ریخته ، خیلی سر در نمی آورد، می پرسد چی شد؟  چرا گوشت رو از من گرفت؟

قصاب: این مرد ساواکی بود، به من حمله کرده چرا داخل روزنامه ای که عکس شاه داشته گوشت پیچیدم، پروانه کسبم رو برداشته گفته برو اتحادیه بگیر. هرچی هم تونسته فحش داده .

مغازه قصابی تا چند روز بسته بود.

شاید آن روز، قصاب غرورش اجازه نداد و به من نگفت ، مرد ساواکی که لباس هایش به هم ریخته بود به احتمال قوی به این دلیل بود که یک مشت و مال آریامهری به قصاب داده بود!

نکته:

این یک نمونه بسیار کوچک از مردم داری رژیم شاه بود.

 قصاب بطور تصادفی گوشت را در روزنامه ای که عکس شاه داشته پیچیده ، اینطور تنبیه شد، حال اگر کسی بر علیه شاه شب نامه پخش می کرد یا به تصویر او عمدا بی احترامی می نمود، کمترین مجازاتش کشیدن همه ناخن هایش بود!

از تاریخ معاصر نباید غفلت کرد ، این خاطرات را از کسانی که آن زمان را درک کرده اند شایسته است ضبط و منتشر کنیم، وظیفه ایست به گردن همه ما، اگر ظلم زمان طاغوت را به فراموشی بسپاریم ، دشمن از این خلاء استفاده کرده ، به بزک آن رژیم شکنجه گر و دیکتاتور می پردازد.///  والسلام

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

 

همین طور که بهار زیباست و شادی آفرین، زمستان دلگیر است و تحمل سوز و سرما بسیار مشکل.

برای این که قدر بهار را بدانیم باید یادی کنیم از زمستان سخت تاریخ با یک خاطره واقعی:

دوستی دارم به نام آقای قندری تعریف می کرد در ابتدای نوجوانی (در زمان شاه) به مغازه قصابی رفته تا چند سیر گوشت بگیرد، قصاب گوشت را لای روزنامه پیچیده به وی داده .

از مغازه که بیرون آمده ، در حال حرکت به سمت خانه، یک ماشین جلوی پایش ترمز زده سؤال می کند توی این روزنامه چیه؟

می گوید: گوشت از قصابی گرفتم .

کدام قصابی؟

قصابی آنطرف خیابان.

فورا یک نفر از ماشین پیاده شده، گوشت و روزنامه را با خشونت گرفته، با عجله به طرف قصابی می رود، به این پسر هم گفته تو برو عقب، داخل مغازه نیا.

چند دقیقه ای این دوست ما که کمتر از 15 سال داشته منتظر می ماند، بالاخره مرد غریبه با چهره بر افروخته از مغازه بیرون می آید در حالی که لباس ها و کراواتش را که به هم ریخته منظم می کند.

پسر که شدیدا جا خورده و نگران است، بعد از رفتن مرد ، به داخل مغازه می رود.

ادامه دارد...

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

731 - ذخیره دلار

 

 

✖️خیز برداشتن مسلمین در جنگ احد برای جمع آوری غنائم ، خیلی زشت و خودخواهانه بود ، یک جنگ پیروز را به شکست کشاند.

✖️حتی رزمندگانی که در تنگه مهمی مستقر بودند و پیامبر(ص) شخصا سفارش کرده بودند که در هیچ شرایطی آنجا را ترک نکنند، با چشمان گرسنه و حریص، بی رحمانه به طرف غنائم دویدند، تا از بقیه  عقب نمانند!!

🔸دشمن از هرج و مرج استفاده کرد، از پشت هجوم آورد، همه غافلگیر شده ، به اطراف پا به فرار گذاشتند.

🔸دقیقا جنگ اقتصادی هم یک میدان مبارزه است و پیشروی و عقب نشینی و سختی و پیروزی دارد.

🔸منشور آدم بودن و مسلمانی حکم می کند کاری کنیم که همه سود ببرند، نه این که به خاطر منافع خود با جمع آوری دلار و احتکار  اجناس، اقتصاد را مختل کنیم!

🔸امام صادق (ع) که الگو هستند بر خلاف محتکرین عمل کردند، وقتی دیدند گندم در بازار کم شده ، آنچه در منزل ذخیره داشتند به بازار آورده و فروختند ، این نمونه یک کار جهادی در تنگنای اقتصادی است.

️اما بعضی از تجار در چنین شرایطی ، انبار خود را قفل زده و توزیع روان و معمول را هم متوقف می کنند، یعنی درست 180 درجه بر خلاف روش امام!

مسلمان هر جا باشد چه در جنگ احد، چه در جنگ اقتصادی، باید تحلیل داشته باشد، هر کاری که تضعیف نیروهای خودی و خیانت به مردم باشد ، انجام ندهد.

🍃کانال پنجره ای به تاریخ در ایتا /سروش/ گپ  @tarikhye

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

به نام خدا

بخش هایی از کتاب خانم مربی(خاطرات یک معلم پرورشی سعیده صدیق زاده )

قسمت اول:

گوشه حیاط با خاک های باغچه گل درست می کردیم . بعد با جعبه های کبریت آجر می ساختیم توی آفتاب خشک می کردیم روی هم می چیدیم خانه می ساختیم وقتی کار تمام می شد مادر برای دیدن خانه مان می آمدند و عیب و ایراد را می گفتند. مثلا می گفتند راهرو ندارد دستشویی ندارد.

گاهی با همان گل مهر می ساختیم رویش می نوشتیم یاحسین مادر این مهرهارا ازما می خریدند خودمان هم با همان مهر ها نماز می خواندیم.

مادر به ما یاد داده بودند که چطور برای خودمان دمپایی درست  کنیم دمپایی هایی که کفش مقوا بود دوتا کش به حالت ضربدر روی مقوا وصل می شد. از صبح تا شب با همین دمپایی راه می رفتیم و خوشحال بودیم چون ساخته دست خودمان بود.تمام روز ما با این کارها گرفته می شد که خیلی هم لذت بخش بود.

دعوا می کردیم ولی بزرگ ترها مخصوصا مادر هیچ وقت دخالتی در دعوای ما نمی کردند خودمان باید مسئله را حل می کردیم.مادر فقط نگاه می کردند و می خندیدند.

مادر بزرگم با این که خیلی خوب می خواندند و خط خوبی هم داشتند اما هر شب کتاب کلیله و دمنه را می دادند دست ما و می گفتند مادر دیکته بگو من بنویسم . شاید بهانه ای بود که ما با کلیله و دمنه آشنا شویم.(نقل از ص19 و 22 کتاب خانم مربی)

  • سید محمد حسین مرکبی