فرهنگ و زندگی

نکات جذاب و حتی الامکان مفید برای نسل جوان

فرهنگ و زندگی

نکات جذاب و حتی الامکان مفید برای نسل جوان

وبلاگی با مطالب جدید و جذاب و مفید برای شما انشاءالله

۸۹ مطلب با موضوع «حقوق بشر» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

 

حبیب اله آسوده، معاون کمیته امداد گفت : کمیته امداد امام خمینی (ره) آماده دریافت کمک‌های مردمی برای مردم مظلوم غزه است.

بدین منظور شماره کارت ۶۰۳۷۹۹۷۹۵۰۰۰۰۰۳۵ نزد بانک ملی و کد دستوری #۱۲*برای کمک اختصاص داده شده که ملت بزرگوار می‌توانند کمک های خود را واریز کنند.

منبع خبر: http://fna.ir/3feblz

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

75 سال جنایت

یا صاحب الزمان پس کی خواهی آمد؟!!

نگاه به گوشه ای از جنایات صهیونیست های غاصب.

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

 

دعا برای فرمانده جنگ مسلمین علیه متجاوزان جهانی و صهیونیستی بسیار لازم است.

مگر نه این که فرمانده این جنگ حضرت ولی عصر(عج) هستند، وقتی اللهم کن لولیک را می خوانیم می گوئیم خدایا تو برای آن حضرت ولی و حافظ و راهنما و یاری کننده و نیروی اطلاعاتی باش(ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا).

حال با این دعا نه تنها موفقیت فرمانده جنگ را از خداوند خواسته ایم، بلکه این فرمانده جنگ ، نائبش را با همین ابعاد و سرفصل ها حمایت خواهد کرد و نائب امام زمان هم سربازانش را یاری و حمایت خواهد نمود... پس همه باهم بسیار بخوانیم اللهم کن لولیک الحجه ابن الحسن...

@tarikhye

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰
  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

«یا ستار العیوب »

‏    🧿عباسقلی خان در مشهد بازار معروفی دارد. مسجد- مدرسه- آب انبار- پل و دارلایتام و اقدامات خیریه دیگری هم از این دست داشته است. به او خبر داده بودند در حوزه علمیه ای که با پول او ساخته شده، طلبه ای شراب می خورد !!!
♨ناگهان همهمه ای در مدرسه پیچید. طلاب صدا می زدند حاج عباسقلی است. در این وقت روز چه کار دارد؟ از بازار به مدرسه آمده است.
🧿عباسقلی خان یکسره به حجره ی من آمد  و بقیه دنبالش.
♨داخل حجره همه نشستند. ناگهان عباسقلی خان به تنهایی از جایش بلند شد و کتابخانه کوچک من را نشانه رفت. رو به من کرد و گفت :لطفا بفرمایید نام این کتاب قطور چیست؟  گفتم: شاهنامه فردوسی.
🧿- دلم در سینه بدجوری می زد. سنگی سنگین گویی به تار مویی آویخته شده است. بدنم می لرزید.
اگر پشت آن کتاب را نگاه کند، چه خاکی باید بر سرم بریزم؟ عباسقلی خان دستش را آرام به سوی کتاب های دیگر دراز کرد...
♨- ببخشید، نام این کتاب چیست؟
🧿- بحارالانوار. عجب...! این یکی چطور؟ گلستان سعدی.   چه خوب...! این یکی چیست؟ حلیه المتقین و این یکی؟! ...
♨لحظاتی بعد، آن چه نباید بشود، به وقوع پیوست. عباسقلی خان، آن چه را که نباید ببیند، با چشمان خودش دید. کتاب حجیمی را نشان داد و با دستش آن را لمس کرد. سپس با چشمانی از حدقه درآمده به پشت کتاب اشاره کرد و با لحنی خاص گفت:
🧿- این چه نوع کتابی است، اسمش چیست؟ معلوم بود. عباسقلی خان پی برده بود و آن شیشه لعنتی پنهان شده در پشت همان کتاب را هدف قرار داده بود.
♨برای چند لحظه تمام خانه به دور سرم چرخید، چشم هایم سیاهی رفت، زانوهایم سست شد، آبرو و حیثیتم در معرض گردباد قرار گرفته بود. چرا این کار را کردم؟! چرا توی مدرسه؟! خدایا! کمکم کن، نفهمیدم، اشتباه کردم... خوشبختانه همراهان عباسقلی خان هنوز روی زمین نشسته بودند و نمی دیدند، اما با خود او که آن را در اینجا دیده بود چه باید کرد؟
🧿- بالاخره نگفتی اسم این کتاب چیست؟
♨- چرا آقا ; الان می گم. داشتم آب می شدم. خدایا! دستم به دامنت. در همین حال ناگهان فکری به مغزم خطور کرد و ناخودآگاه برزبان راندم: یا ستار العیوب، و گفتم:نام این کتاب، «ستارالعیوب» است آقا! فاصله سوال آمرانه عباسقلی خان و جواب التماس آمیز من چند لحظه بیشتر نبود.
🧿شاید اصلا انتظار این پاسخ را نداشت. دلم بدجوری شکسته بود و خدای شکسته دلان و متنبه شدگان این پاسخ را بر زبانم نهاده بود. حالا دیگر نوبت عباسقلی خان بود. احساس کردم در یک لحظه لرزید و خشک شد. طوری که انگار برق گرفته باشدش.
♨شاید انتظار این پاسخ را نداشت. چشم هایش را بر هم نهاد. چند قطره اشک از لابلای پلک هایش چکید.
ایستاد و سکوت کرد. ساکت و صامت و یکباره کتاب ستار العیوب (!) را سرجایش گذاشت و از حجره بیرون رفت. همراهانش نیز در پی او بیرون رفتند، حتی آنها هم از این موضوع سر درنیاوردند، و هیچ گاه به روی خودش هم نیاورد که چه دیده است.   ..
***
🧿... اما محصل آن مدرسه، هماندم عادت را به عبادت مبدل کرد. سر بر خاک نهاد و اشک ریخت. سالیانی چند از آن داستان شگفت گذشت، محصل آن روز ، بعدها معلم و مدرس شد و روزی در زمره  بزرگان علم، قصه زندگی اش را برای شاگردانش تعریف کرد. «زندگی من معجزه ستارالعیوب است» ستار العیوب یکی از نام های احیاگر و معجزه آفرین خدا است و من آزاد شده و تربیت یافته همان یک لحظه رازپوشی و جوانمردی عباسقلی خانم که باعث تغییر و تحول سازنده ام شد.
منبع :«اخلاق پیامبر و اخلاق ما» ؛ نوشته استاد جلال رفیع  انتشارات اطلاعات صفحه 332

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

 

781- بازی های رایانه ای و پویانمایی:

«رد پای استعمار در تاریخ و فرهنگ»

🔆ادوارد سعید که استاد دانشگاه در آمریکاست ولی اهل فلسطین است می نویسد:

در فیلمهای سینمایی کشورهای غربی، یک عرب(شرقی مسلمان) را معمولا فرومایه و هرزه ترسیم کرده که با زیرکی در حال دسیسه است. یا تاجر برده است یا سر دسته یک مشت غارتگر، ولی قهرمان داستان یک نفر غربی با وقار است.(1)

می نویسد حتی در متن درسی دانشجویان علاقمند به رشته عربی هم ، واژه های خشن را می گنجانند.(2)

🔆تحلیل: عجیب است که در ایران هم آموزش درس عربی را با (ضرب ضربا) شروع می کنند.

امروزهم در پویانمایی ها و بازی های رایانه ای که غربی ها می سازند و نسل نو را هدف گرفته اند، چنین اصل خائنانه ای رعایت می شود گویا بخش عمده ای از کمپانی های چند رسانه ای غرب که فرزندان استعمارگران قدیم اند، قسم یاد کرده اند تا ابد، کار فرهنگی بدون خیانت انجام ندهند.

🔆کجایند جوانان پاک و غیور ما ، چرا در دانشگاهها، رشته نرم افزار که مقدمه ساخت بازی های رایانه ای و پویانمایی است، بیشتر از رشته پزشکی طرفدار ندارد تا در برابر خائنان فرهنگی، پاسخی علمی و مناسب داده شود و از استعمار نوین جلوگیری شود.

1-شرق شناسی نوشته ادوارد سعید ص 510

2- شرق شناسی ص 512

منبع: شرق شناسی و اسلام شناسی غربیان نوشته محقق ارجمند محمد حسن زمانی ص 361

کانال تاریخ اسلام در ایتا ، سروش  و گپ @tarikhye

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

 

🔸خانواده رضا شاه با حجابی نامناسب بر بام حرم حضرت معصومه(س) چه می کردند؟

🔸عواقب برخورد یک روحانی مجاهد با پوشش بسیار ناجور خانواده سلطنتی در قم چه بود؟

******************

✖️یک عید نوروز که خانواده رضا شاه به قم آمده و حرم حضرت معصومه را با گردشگاه اشتباه گرفته بودند با پوششی بسیار نامناسب بالای بام حرم رفتند.

✖️یکی از یاران شیخ محمّدتقی بافقی ، آنهارا امر به معروف می کند.

✖️عیال رضاخان فوراً با رضاخان تماس تلفنی می گیرد: چه نشسته ای؟ به خانواده ات توهین شده است.

✖️رضاخان با چند دستگاه توپ وارد قم شده !!  با چکمه وارد حرم می شود ، می گوید بافقی را بیاورند؟

🔸مأمورین، جناب شیخ را می آورند. رضاخان شخصا چنان وحشیانه با لگد به کمر آیت الله بافقی می کوبد که عوارض آن تا آخر عمر ، ایشان را رنج می دهد.

🔸آیه الله بافقی را به حرم حضرت عبدالعظیم تبعید می کنند. گروه هایی از مردم تهران به عیادت ایشان می روند و او در همان حال ، امر به معروف را ادامه می دهد.

🔸بعضی از سران دولت، خدمت ایشان می روند و می گویند شما دست از این حرف ها بردارید تا آزاد شوید!

🔸آیت الله بافقی در پاسخ می گوید: شما و رضاخان هیچ هستید و من از هیچ ، چه توقعی داشته باشم. من نوکر امام زمان علیه السلام هستم، هر کاری می خواهید بکنید.

️منبعمجله حوزه، شماره 34 ، ص 64 .

 

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

774- بن بست!!

 

به مناسبت حرکت کاروان اسرای کربلا:🔻

🔸حضرت زینب(سلام خدا بر او باد) چه لطیف و عزتمند، دشمن را به سخره گرفت، بعد از آنهمه سختی و غم شهادت و فراق عزیزانش در جواب یزید می گوید «من چیزی جز زیبایی ندیدم».

🔸چه کسی می تواند در نهایت سختی که به بن بست، بیشتر شبیه است ، و هنوز سرهای شهدا توسط دشمن، دست به دست می شود، زبان و قلبش این توان را داشته باشد که چنین جمله ای را بگوید!!

🔸آنهم مقابل طاغوت زمان که از شمشیرش خون می چکد. با این حساب در قاموس زینب و اجداد پاکش بن بست برای مؤمن معنا ندارد.

@tarikhye

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰



💠 این روزها کتاب «داستان های بریده بریده» نوشته علیرضا نظری خرم را بخوانید تا با زبان شیرین و جذاب نویسنده ، به همه عرصه ها در کربلا سر بزنید و متوجه شوید در کربلا امام حسین علیه السلام چه مظلومیت باور نکردنی را چشیدند و چه توهین هایی را تحمل کردند و اهل بیت در چند روز قبل و بعد عاشورا و در اسارت چه سختی هایی دیدند.
🔆خواندن این کتاب برای هر جوانی واقعا لازمه ، داستانش هم برای سن 15 به بالا برای اکثر افراد مفیده و مطالب تازه ای داره.
💠نویسنده اش یک محقق بوده و داستان را آب نبسته بلکه واقعا کتابش مطلب داره .
🔆ضمنا اتفاقات تلخ کربلا رو به زبان راحت و محاوره ای نوشته که از تلخی آن مقداری کاسته شده، ذیلا خلاصه ای از صفحه 283  کتاب را تقدیم می کنیم با عنوان: نافع بن هلال
@tarikhye

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

تربیت و شخصیت

  • سید محمد حسین مرکبی