فرهنگ و زندگی

نکات جذاب و حتی الامکان مفید برای نسل جوان

فرهنگ و زندگی

نکات جذاب و حتی الامکان مفید برای نسل جوان

وبلاگی با مطالب جدید و جذاب و مفید برای شما انشاءالله

۴۸ مطلب با موضوع «انقلاب اسلامی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

 

🔸خانواده رضا شاه با حجابی نامناسب بر بام حرم حضرت معصومه(س) چه می کردند؟

🔸عواقب برخورد یک روحانی مجاهد با پوشش بسیار ناجور خانواده سلطنتی در قم چه بود؟

******************

✖️یک عید نوروز که خانواده رضا شاه به قم آمده و حرم حضرت معصومه را با گردشگاه اشتباه گرفته بودند با پوششی بسیار نامناسب بالای بام حرم رفتند.

✖️یکی از یاران شیخ محمّدتقی بافقی ، آنهارا امر به معروف می کند.

✖️عیال رضاخان فوراً با رضاخان تماس تلفنی می گیرد: چه نشسته ای؟ به خانواده ات توهین شده است.

✖️رضاخان با چند دستگاه توپ وارد قم شده !!  با چکمه وارد حرم می شود ، می گوید بافقی را بیاورند؟

🔸مأمورین، جناب شیخ را می آورند. رضاخان شخصا چنان وحشیانه با لگد به کمر آیت الله بافقی می کوبد که عوارض آن تا آخر عمر ، ایشان را رنج می دهد.

🔸آیه الله بافقی را به حرم حضرت عبدالعظیم تبعید می کنند. گروه هایی از مردم تهران به عیادت ایشان می روند و او در همان حال ، امر به معروف را ادامه می دهد.

🔸بعضی از سران دولت، خدمت ایشان می روند و می گویند شما دست از این حرف ها بردارید تا آزاد شوید!

🔸آیت الله بافقی در پاسخ می گوید: شما و رضاخان هیچ هستید و من از هیچ ، چه توقعی داشته باشم. من نوکر امام زمان علیه السلام هستم، هر کاری می خواهید بکنید.

️منبعمجله حوزه، شماره 34 ، ص 64 .

 

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

پیامبر بی سلاح

 

به مناسبت سالروز رحلت امام خمینی بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران:🔻▪️🔻

🔸برداشتی از ص106 و 107 کتاب «انقلاب اسلامی و انفتاح تاریخ» // نوشته دکتر حسین کچویان :

🔸انقلاب اسلامی اندیشه پیوند ناگسستنی بین انقلاب و خشونت را زیر سؤال برد.

🔸تا پیش از انقلاب اسلامی تصور به وقوع پیوستن یک انقلاب مسالمت آمیز ممکن نبود.

🔸با این انقلاب، پیامبر بی سلاح بر همه سلاح هایی که تا چند روز قبل ، در پایتخت رژه می رفتند غلبه کرد.

🔸در حالی که قبل از آن می گفتند «پیامبران بی سلاح مرده و نابود می شوند».

🔸ولی اکنون جمله ای جدید ابداع شد ، آن جمله این بود که «پادشاهان مسلح نیز نابود می شوند.»

@tarikhye

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰


🔆🔆و بدانید که‌ نژاد آریا و عرب‌ از نژاد اروپا و امریکا و شوروی‌ کم‌ ندارد و اگر خودی خود را بیابد و یأس‌ را از خود دور کند و چشمداشت‌ به‌ غیر خود نداشته‌ باشد، در درازمدت‌ قدرت‌ همه‌ کار و ساختن‌ همه‌ چیز را دارد. و آنچه‌ انسانهای‌ شبیه‌ به‌ اینان‌ به‌ آن‌ رسیده‌اند شما هم‌ خواهید رسید به‌ شرط‌ اتکال‌ به‌ خداوند تعالی‌ و اتکا به‌ نفس‌، و قطع‌ وابستگی‌ به‌ دیگران‌ و تحمل‌ سختیها برای‌ رسیدن‌ به‌ زندگی‌ شرافتمندانه‌ و خارج‌ شدن‌ از تحت‌ سلطة‌ اجانب‌.
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
@tarikhye

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰


* آن زمان ترافیک نبود/شهرها پر از دود نبود چون خیلی ها ماشین نداشتند .
* برای روستائی هایی که به شهر رو می آوردند ، صاحب خانه شدن خیلی آسان بود ، چون با چند حلب روغن نباتی و پانزده متر زمین در حاشیه شهر یک خانه حلبی درست می شد!
*برق کم نبود و قطعی هم نداشت چون در 80 درصد روستاها از برق خبری نبود .
* خانواده سلطنتی بخشش زیادی داشتند خصوصا به اقوام و هزار فامیل و بادمجان دور قابچین ها.
* همه با ادب بودند و هیچ کس به حکومت  توهین نمی کرد چون اگر کوچکترین توهین از کسی مشاهده می شد دیگر آن فرد جایش در زندان بود یا قبرستان ، تو جامعه نبود که توهین کنه ، بقیه هم یاد بگیرند.
رسانه های بیگانه از شاه تعریف می کردن. چون سر موقع حق حساب آنها می رسید.
درگیری با آمریکا و اروپا نداشتیم، تحریم نبود، چون ایران بر خلاف نظر آنها عمل نمی کرد.
آب برای کشاورزی کم نبود، چون کشاورزی رونقی نداشت و ارزاقی مثل برنج و گندم و تخم مرغ و بعضی از میوه ها از خارج وارد می شد.
در شهرها برای امور ساختمانی وفور کارگر بود، چون کشاورزهای بیکار شده از روستاها به شهر سرازیر شده بودند.
کارخانه ورشکسته خیلی کم داشتیم، زیرا کارخانه در ایران زیاد نبود، کالا و لوازم منزل هم اکثرا وارداتی بود.
مردم سالم تر بودند، چون درآمد و پشت میز نشینی و آسایش کم بود و مردم مجبور به فعالیت بدنی بیشتری بودند و طبعا بدن سالم تری هم داشتند.
@tarikhye

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

می بیند اوضاع مغازه بهم ریخته ، خیلی سر در نمی آورد، می پرسد چی شد؟  چرا گوشت رو از من گرفت؟

قصاب: این مرد ساواکی بود، به من حمله کرده چرا داخل روزنامه ای که عکس شاه داشته گوشت پیچیدم، پروانه کسبم رو برداشته گفته برو اتحادیه بگیر. هرچی هم تونسته فحش داده .

مغازه قصابی تا چند روز بسته بود.

شاید آن روز، قصاب غرورش اجازه نداد و به من نگفت ، مرد ساواکی که لباس هایش به هم ریخته بود به احتمال قوی به این دلیل بود که یک مشت و مال آریامهری به قصاب داده بود!

نکته:

این یک نمونه بسیار کوچک از مردم داری رژیم شاه بود.

 قصاب بطور تصادفی گوشت را در روزنامه ای که عکس شاه داشته پیچیده ، اینطور تنبیه شد، حال اگر کسی بر علیه شاه شب نامه پخش می کرد یا به تصویر او عمدا بی احترامی می نمود، کمترین مجازاتش کشیدن همه ناخن هایش بود!

از تاریخ معاصر نباید غفلت کرد ، این خاطرات را از کسانی که آن زمان را درک کرده اند شایسته است ضبط و منتشر کنیم، وظیفه ایست به گردن همه ما، اگر ظلم زمان طاغوت را به فراموشی بسپاریم ، دشمن از این خلاء استفاده کرده ، به بزک آن رژیم شکنجه گر و دیکتاتور می پردازد.///  والسلام

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

 

همین طور که بهار زیباست و شادی آفرین، زمستان دلگیر است و تحمل سوز و سرما بسیار مشکل.

برای این که قدر بهار را بدانیم باید یادی کنیم از زمستان سخت تاریخ با یک خاطره واقعی:

دوستی دارم به نام آقای قندری تعریف می کرد در ابتدای نوجوانی (در زمان شاه) به مغازه قصابی رفته تا چند سیر گوشت بگیرد، قصاب گوشت را لای روزنامه پیچیده به وی داده .

از مغازه که بیرون آمده ، در حال حرکت به سمت خانه، یک ماشین جلوی پایش ترمز زده سؤال می کند توی این روزنامه چیه؟

می گوید: گوشت از قصابی گرفتم .

کدام قصابی؟

قصابی آنطرف خیابان.

فورا یک نفر از ماشین پیاده شده، گوشت و روزنامه را با خشونت گرفته، با عجله به طرف قصابی می رود، به این پسر هم گفته تو برو عقب، داخل مغازه نیا.

چند دقیقه ای این دوست ما که کمتر از 15 سال داشته منتظر می ماند، بالاخره مرد غریبه با چهره بر افروخته از مغازه بیرون می آید در حالی که لباس ها و کراواتش را که به هم ریخته منظم می کند.

پسر که شدیدا جا خورده و نگران است، بعد از رفتن مرد ، به داخل مغازه می رود.

ادامه دارد...

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰
  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

خاطرات...
2- نفرت‌انگیزترین روز یک دیپلمات 🔻🔻
🔸مجید مهران، دیپلمات دوران پهلوی، در خاطرات خود می نویسد.
✖️در بغداد کاردار بودم، تلگرافی از وزارت امور خارجه ایران رسید: «طوری حرکت کنید که ساعت 10 صبح شنبه به پیشگاه مبارک شاهنشاه آریامهر شرفیاب شوید...»
✖️خودم را سر قرار به کاخ صاحبقرانیه رساندم، پس از مدتی انتظار بالاخره همراه بقیه شرفیاب شدیم.
داخل سالن دیدم شاه ایستاده و بدون این که به دکتر خلعتبری «وزیر امور خارجه» نگاه کند مشغول مطالعه یک گزارش است.
✖️پس از خواندن ، یک دفعه نامه را به هوا پرت کرد و در حالی که دست خود را دراز کرده بود به طرف خلعتبری آمد تا او زانو بزند و دستش را ببوسد.
✖️در طول عمرم چنین صحنه ناراحت‌ کننده‌ ای ندیده بودم. نفر بعدی سرتیپ قدر هم همین تشریفات عجیب را انجام داد.
✖️من حیران و سر دو راهی قرار گرفتم. آیا دستبوسی کنم یا برگردم و زندان و شکنجه ساواک را تحمل کنم.
(وقتی نوبت من شد)، ناچار همان کار را کردم که همکارم انجام داد. البته از قدیم به عنوان سنت ، دست بزرگان سیاسی یا روحانی که مقامی شایسته داشتند، بوسیده می‌ شد. ولی زانو زدن را تا آن روز ندیده بودم.
✖️طبق تشریفات جدید مقرر شده بود سفرا و مقامها در موقع شرفیابی زانو بزنند و دستبوسی کنند و اطاعت خود را (از دربار و سلطنت) ثابت کنند. خاطره تحقیر کننده آن روز ، یکی از بدترین های زندگی من بود.
✔️منبع: فصلنامه تاریخ معاصر ایران - شماره 2، بهمن 1383
✔️تذکر: این فرد خاطراتش را در دو کتاب به چاپ رسانده.

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

قصاب

خاطرات کوتاه از دوران حکومت شاه /// برای نسل نو🔻

1-«قصاب»🔻

🔸تقریبا پنجاه و پنج سال پیش زمانی که من تازه به دوره نوجوانی قدم می گذاشتم، یک روز پدر مرا به قصابی محله فرستاد تا چند سیر گوشت بخرم.

🔸آنزمان یخچال نبود، گوشت را به مقدار مصرف همان روز می خریدیم، قصاب گوشت را داخل روزنامه گذاشت و به من داد.

✖️✖️چند قدم به طرف خانه حرکت کردم که یک ماشین کنارم ترمز کرد ، نگاه عجیبی به روزنامه ای که گوشت داخل آن بود انداخت، فریاد زد این چیه ؟

✖️با ترس گفتم: گوشت خریدم.

✖️از کجا؟

✖️گفتم از آن قصابی.

✖️✖️مانند عقاب، گوشت را از من چنگ زد، به طرف قصابی خیز برداشت ، من هم تند رفتم، به من گفت تو نیا، خودش با یک جهش وارد قصابی شد.

✖️چند دقیقه سرگردان ، منتظر ماندم ، یک باره دیدم که مرد ناشناس از مغازه ، بیرون پرید، در حالی که لباسهایش را درست می کرد سوار ماشین شد و رفت.

✖️رفتم داخل قصابی، اوضاع به هم ریخته بود، قصاب هم کم مانده بود گریه کند، گفتم چی شد ؟

🔸گفت این ها ساواکی اند، می گفتند چرا داخل روزنامه ای که عکس شاهنشاه آریامهر! دارد گوشت گذاشتی ، به ایشان بی احترامی کردی، با مشت و لگد افتادند به جون من، بعدهم جواز کسبم را برداشتند و بردند.

✖️من به عنوان یک بچه تا آن لحظه نفهمیدم چه مشکلی در کار قصاب بود که این قدر کتک خورد! با خود می گفتم تو این دنیا چه خبره ؟

️چند روزی گذشت هنوز مغازه قصابی تعطیل بود و جوازش را نداده بودند؟

️تذکر: این خاطره واقعی است از آقای قندری ساکن مشهد که خودم از ایشان شنیدم (با دخل و تصرف در کلمات).

کانال ما در سروش و ایتا و گپ @tarikhye

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

خلاف ساختاری

خلاف ساختاری:🔻
🔸اتوبوسی که هدف افراد و سمت حرکتش رفتن به کربلاست، گناه کردن در این اتوبوس با اضطراب همراه است، به خلاف اتوبوسی که به آنتالیا می رود که فضای آن آماده تر برای گناه است ، گناه در آن با امنیت و بدون شرم انجام می شود.
✖️اتوبوسی که هدفش کربلاست اگر چند نفر در آن گناه کنند به اصل هدف و اکثر مسافرانش تعمیم داده نمی شود، نمی توان گفت پس این هم با اتوبوسی که به آنتالیا می رود فرقی ندارد.
🔸شاه و خانواده اش فاسد بودند و مملکت را به طرف نابودی می بردند، ارتفاعات راهبردی آرارات و بحرین را با افتخار به بیگانه دادند ، رئیسش برای ممنوعیت حجاب فاطمی، قانون وضع کرد، برای تسلط بیشتر قوای بیگانه راه آهن ساخت، برای زیر ستم آمریکا رفتن ، قانون کاپیتولاسیون نوشتند، در زندانها ناخن می کشیدند.
➕ولی مملکتی که به طرف اهداف مهدوی حرکت می کند و سکان بانش مورد تایید است با چند گناه بوسیله تعدادی از افراد به سمت جهنم تغییر مسیر نمی دهد، چون اینجا جرم و خلاف ، ساختاری و تشکیلاتی نیست. اجزاء خلاف کرده اند که باید اصلاح شوند.
منبع: کتاب پر ارزش دکل ص153 (نقل با دخل تصرف)
«شماره ردیف 717»

  • سید محمد حسین مرکبی