خاطرات...
2- نفرتانگیزترین روز یک دیپلمات 🔻🔻
🔸مجید مهران، دیپلمات دوران پهلوی، در خاطرات خود می نویسد.
✖️در بغداد کاردار بودم، تلگرافی از وزارت امور خارجه ایران رسید: «طوری حرکت کنید که ساعت 10 صبح شنبه به پیشگاه مبارک شاهنشاه آریامهر شرفیاب شوید...»
✖️خودم را سر قرار به کاخ صاحبقرانیه رساندم، پس از مدتی انتظار بالاخره همراه بقیه شرفیاب شدیم.
داخل سالن دیدم شاه ایستاده و بدون این که به دکتر خلعتبری «وزیر امور خارجه» نگاه کند مشغول مطالعه یک گزارش است.
✖️پس از خواندن ، یک دفعه نامه را به هوا پرت کرد و در حالی که دست خود را دراز کرده بود به طرف خلعتبری آمد تا او زانو بزند و دستش را ببوسد.
✖️در طول عمرم چنین صحنه ناراحت کننده ای ندیده بودم. نفر بعدی سرتیپ قدر هم همین تشریفات عجیب را انجام داد.
✖️من حیران و سر دو راهی قرار گرفتم. آیا دستبوسی کنم یا برگردم و زندان و شکنجه ساواک را تحمل کنم.
(وقتی نوبت من شد)، ناچار همان کار را کردم که همکارم انجام داد. البته از قدیم به عنوان سنت ، دست بزرگان سیاسی یا روحانی که مقامی شایسته داشتند، بوسیده می شد. ولی زانو زدن را تا آن روز ندیده بودم.
✖️طبق تشریفات جدید مقرر شده بود سفرا و مقامها در موقع شرفیابی زانو بزنند و دستبوسی کنند و اطاعت خود را (از دربار و سلطنت) ثابت کنند. خاطره تحقیر کننده آن روز ، یکی از بدترین های زندگی من بود.
✔️منبع: فصلنامه تاریخ معاصر ایران - شماره 2، بهمن 1383
✔️تذکر: این فرد خاطراتش را در دو کتاب به چاپ رسانده.