یا صاحب الزمان پس کی خواهی آمد؟!!
نگاه به گوشه ای از جنایات صهیونیست های غاصب.
یا صاحب الزمان پس کی خواهی آمد؟!!
نگاه به گوشه ای از جنایات صهیونیست های غاصب.
کدام لشکر انسجام داخلی ندارد و نیروهایش از جنگ هراس دارند؟
قرآن مجید در آیه 14 سوره حشر پاسخی به این مضمون می دهد:
🔸دشمنان خدا از ظاهرشان گمان می کنی متحدند در حالی که قلب های آنها از هم دور است.
🔸آنها رو در رو به جنگ نمی آیند بلکه از راه دور و از پشت سنگر و دژی که محکم ساخته اند می جنگند، آنهم تا زمانی که تهدید جانی، جدی نباشد.
🔸همین که دژ او را بگیری ، مقاومتش ناچیز است و تسلیم می شود.
@tarikhye
بسم الله الرحمن الرحیم
دعا برای فرمانده جنگ مسلمین علیه متجاوزان جهانی و صهیونیستی بسیار لازم است.
مگر نه این که فرمانده این جنگ حضرت ولی عصر(عج) هستند، وقتی اللهم کن لولیک را می خوانیم می گوئیم خدایا تو برای آن حضرت ولی و حافظ و راهنما و یاری کننده و نیروی اطلاعاتی باش(ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا).
حال با این دعا نه تنها موفقیت فرمانده جنگ را از خداوند خواسته ایم، بلکه این فرمانده جنگ ، نائبش را با همین ابعاد و سرفصل ها حمایت خواهد کرد و نائب امام زمان هم سربازانش را یاری و حمایت خواهد نمود... پس همه باهم بسیار بخوانیم اللهم کن لولیک الحجه ابن الحسن...
@tarikhye
✾ شاگرد ابوعلی سینا گفت تو ابوعلی سینایی آوازه ات همه جا پیچیده ، چرا ادعای پیامبری نمی کنی؟
✾ ابوعلی سینا پاسخ نداد.
✾ اما نیمه شب به شاگرد گفت: من تشنه ام برو مقداری آب سرد بیار.
✾ شاگرد تنبلی کرد، بهانه آورد و گفت: جناب استاد، بدن شما گرم است، آب سرد برای شما ضرر دارد.
✾ در همین لحظه صدای اذان از مسجد بلند شد، ابوعلی به شاگردش گفت پیامبر شدن عظمت روحی لازم دارد ، بطوری که بعد از صدها سال پیروانت این قدر باور و ارادت به تو داشته باشند که در این هوای سرد صبحگاهی حاضر باشند بخاطر عشق به تو روی بام مسجد رفته ، فریاد کنند اشهد ان محمدا رسول الله.
✾ در حالی که تو اولین شاگرد من، حاضر نشدی به در خواست من از زیر لحاف بیرون بیایی و آب از چاه بکشی!
نکته: خیلی ها با وسوسه اطرافیانشان به راه باطل رفتند، مواظب خودمان باشیم!
•┈••✾••✾••┈•
کاربرد تاریخ در زندگی با عضویت در کانال (پنجره ای به تاریخ) @tarikhye
«به مناسبت پرتاب ماهواره »
✖️واقعیت است که بعضی از سیاسیون می ترسند بگویند فلان سلاح را داریم و در وقت خودش علیه دشمنان بشریت استفاده می کنیم. حتی از پیشرفت صنعت ماهواره که غیر تسلیحاتی است جلوگیری کردند.
🔸الگوی استفاده از سلاح را خداوند در قرآن به زبانهای مختلف و بارها تکرار کرده بدون ترس از جوسازی دشمن حتی در سوره والعادیات جمله عجیبی بیان فرموده ، این قدر مقام جنگ و جهاد در راه خدا را محترم می شمارد که به جرقه زیر سم اسب مجاهدان در راه خدا قسم یاد می کند!!
⚔️یک سیاسی غربگرا معمولا نامی از جنگ بدر و احد و جهاد های اسلامی نمی برد، نکند جنگ طلب معرفی شود، یعنی به تاریخ و فرهنگ خودش ظلم می کند. خود کم بینی و خودباختگی مقابل غرب از همین جا شروع می شود.
🔸اگر بخواهیم از قرآن الگو بگیریم امروز باید سیاسیون ما به چرخهای هواپیمای جنگنده مان بنازند و قدرت و دقت موشکمان را به رخ مستکبران بکشند، موشک و هواپیما وقتی در راه خدا پرواز می کند مقدس می شود، اینهاست بخشی از راهبرد عزت اسلام.
✖️بعضی از خانمها هم از سلاح حجاب به خاطر همین جوسازی دشمن و منافقین داخلی ، کناره می گیرند، در حالی که جا دارد به چادر و حجاب خود به عنوان یک موجود مقدس قسم بخورند و تبرک بجویند.
@tarikhye
🍃روزی حضرت فاطمه(س) برای یک دیدار ضروری با پیامبر خدا(ص) به مسجد رفتند، چادری که پوشیدند، دوازده جای آن با نخهای نازکی از درخت خرما وصله خورده بود!
🔸حضرت سلمان می گوید: وقتی فاطمه (س) با آن چادر، از خانه خارج شد، من به گریه افتادم ، با خود گفتم: ای وای! دخترهای «قیصر» و «کسری » لباسهای ابریشم و زربافت می پوشند، اما دختر پیغمبر(ص) ، چنین چادری به تن می کند!
🌸🌺🌸🍃🍃🌺🌸🌺
حاشیه: از ساده زیستی حضرت فاطمه(س) داستانهای زیادی نقل شده به عنوان نمونه ایشان پیراهن عروسی خودرا که بهترین لباسشان بوده به نیازمند دادند، ایشان در ساده زیستی، به اصطلاح امروز رکورد زده اند ولی ما که خودرا از دوستان و پیروان آن حضرت می دانیم، به مرور با ورود به زندگی تجملی، فاصله خودرا از آن حضرت، زیادتر کرده ایم و در فکر جبران هم نیستیم!!
@tarikhye
✖️در تاریخ آمده مأمون خلیفه عباسی به امام رضا علیه السلام پیشنهاد داد که شما خلافت را بپذیرید، چون لیاقت چنین مقامی را دارید، امام نپذیرفتند!
گفت لااقل ولیعهدی را بپذیرید ، امام نپذیرفتند!
✖️این فرصت بسیار بزرگی بود ، اگر امام می پذیرفتند می توانستند برای تقویت اسلام و رفع ظلم کارهای بزرگی انجام دهند!!
✖️از این موقعیت ها کم پیش می آید، کمتر در تاریخ سراغ داریم این طور بخت به در خانه آدم بیاید. می توانستند سالها حکومت عدل را بر قرار کنند!!
✖️چه اشکال داشت می پذیرفتند آنوقت با اندک تصرف معنوی ، مأمون را از دور خارج می کردند.
ولی هیچکدام از این چشم اندازها و توجیه ها نتوانست امام را وادار به پذیرش حکومت پیشنهادی کند.
✖️گویا خدای بزرگ نمی خواهد با این گونه لقمه های چرب و از موضع ضعف، حکومتی دینی تشکیل شود ، خداوند می خواهد مردم برای برقرای نظام عدل ، مردانه چون شیر به صحنه بیایند ، عرق بریزند تلاش کنند، اگر لازم شد بجنگند، نه چون روباه با فرصت طلبی به خواسته خود برسند.
💠نظام اسلامی در صورتی ارزشمند و مقدس است که با عزت و جهاد بر سر کار آید نه با روشهای مشکوک و باد آورده و کودتایی.
@tarikhye
آیا در اسلام مبارزه تعطیل بردار است؟
🔆بعد از عاشورا کسی فکر نمی کرد ، حضرت زینب بتواند با آن همه داغ و غصه ، رهبری تیم مبارزین را عهده دار شود ، حدس دشمن این بود که خانواده رسالت، چنان افسرده و زمین گیر شوند که دیگر عرض اندامی از آنها دیده نشود، آنقدر شوکه شده و در خود فرو خواهند رفت که نطقشان بکلی بسته خواهد شد.
🔸وقتی شنیدند زینب (درود خدا بر ایشان باد) می گوید من جز زیبایی چیزی ندیدم ، در دلشان گفتند دیگر این روی سکه را نخوانده بودیم که زنهای خانواده رسالت مانند مردانشان، اصلا احساس شکست نمی کنند و پرچم مبارزه را افراشته نگه داشته اند ، فکر نمی کردند کلام آتشین آنها حتی بر روی خانواده یزید اثر بگذارد.
🔸هر کس معرفت داشت فهمید فقط میدان مبارزه تغییر کرده ، رزم در میدان، تبدیل شده به مبارزه مخفی و یارگیری ، تبلیغ دین ادامه دارد و انتظار برای فرج آغاز شده، عاشورا نقطه تغییر شکل این مبارزه بود نه پایان مبارزه عدالت خواهان و صالحان.
🧿عباسقلی خان در مشهد بازار معروفی دارد. مسجد- مدرسه- آب انبار- پل و دارلایتام و اقدامات خیریه دیگری هم از این دست داشته است. به او خبر داده بودند در حوزه علمیه ای که با پول او ساخته شده، طلبه ای شراب می خورد !!!
♨ناگهان همهمه ای در مدرسه پیچید. طلاب صدا می زدند حاج عباسقلی است. در این وقت روز چه کار دارد؟ از بازار به مدرسه آمده است.
🧿عباسقلی خان یکسره به حجره ی من آمد و بقیه دنبالش.
♨داخل حجره همه نشستند. ناگهان عباسقلی خان به تنهایی از جایش بلند شد و کتابخانه کوچک من را نشانه رفت. رو به من کرد و گفت :لطفا بفرمایید نام این کتاب قطور چیست؟ گفتم: شاهنامه فردوسی.
🧿- دلم در سینه بدجوری می زد. سنگی سنگین گویی به تار مویی آویخته شده است. بدنم می لرزید.
اگر پشت آن کتاب را نگاه کند، چه خاکی باید بر سرم بریزم؟ عباسقلی خان دستش را آرام به سوی کتاب های دیگر دراز کرد...
♨- ببخشید، نام این کتاب چیست؟
🧿- بحارالانوار. عجب...! این یکی چطور؟ گلستان سعدی. چه خوب...! این یکی چیست؟ حلیه المتقین و این یکی؟! ...
♨لحظاتی بعد، آن چه نباید بشود، به وقوع پیوست. عباسقلی خان، آن چه را که نباید ببیند، با چشمان خودش دید. کتاب حجیمی را نشان داد و با دستش آن را لمس کرد. سپس با چشمانی از حدقه درآمده به پشت کتاب اشاره کرد و با لحنی خاص گفت:
🧿- این چه نوع کتابی است، اسمش چیست؟ معلوم بود. عباسقلی خان پی برده بود و آن شیشه لعنتی پنهان شده در پشت همان کتاب را هدف قرار داده بود.
♨برای چند لحظه تمام خانه به دور سرم چرخید، چشم هایم سیاهی رفت، زانوهایم سست شد، آبرو و حیثیتم در معرض گردباد قرار گرفته بود. چرا این کار را کردم؟! چرا توی مدرسه؟! خدایا! کمکم کن، نفهمیدم، اشتباه کردم... خوشبختانه همراهان عباسقلی خان هنوز روی زمین نشسته بودند و نمی دیدند، اما با خود او که آن را در اینجا دیده بود چه باید کرد؟
🧿- بالاخره نگفتی اسم این کتاب چیست؟
♨- چرا آقا ; الان می گم. داشتم آب می شدم. خدایا! دستم به دامنت. در همین حال ناگهان فکری به مغزم خطور کرد و ناخودآگاه برزبان راندم: یا ستار العیوب، و گفتم:نام این کتاب، «ستارالعیوب» است آقا! فاصله سوال آمرانه عباسقلی خان و جواب التماس آمیز من چند لحظه بیشتر نبود.
🧿شاید اصلا انتظار این پاسخ را نداشت. دلم بدجوری شکسته بود و خدای شکسته دلان و متنبه شدگان این پاسخ را بر زبانم نهاده بود. حالا دیگر نوبت عباسقلی خان بود. احساس کردم در یک لحظه لرزید و خشک شد. طوری که انگار برق گرفته باشدش.
♨شاید انتظار این پاسخ را نداشت. چشم هایش را بر هم نهاد. چند قطره اشک از لابلای پلک هایش چکید.
ایستاد و سکوت کرد. ساکت و صامت و یکباره کتاب ستار العیوب (!) را سرجایش گذاشت و از حجره بیرون رفت. همراهانش نیز در پی او بیرون رفتند، حتی آنها هم از این موضوع سر درنیاوردند، و هیچ گاه به روی خودش هم نیاورد که چه دیده است. ..
***
🧿... اما محصل آن مدرسه، هماندم عادت را به عبادت مبدل کرد. سر بر خاک نهاد و اشک ریخت. سالیانی چند از آن داستان شگفت گذشت، محصل آن روز ، بعدها معلم و مدرس شد و روزی در زمره بزرگان علم، قصه زندگی اش را برای شاگردانش تعریف کرد. «زندگی من معجزه ستارالعیوب است» ستار العیوب یکی از نام های احیاگر و معجزه آفرین خدا است و من آزاد شده و تربیت یافته همان یک لحظه رازپوشی و جوانمردی عباسقلی خانم که باعث تغییر و تحول سازنده ام شد.
منبع :«اخلاق پیامبر و اخلاق ما» ؛ نوشته استاد جلال رفیع انتشارات اطلاعات صفحه 332