فرهنگ و زندگی

نکات جذاب و حتی الامکان مفید برای نسل جوان

فرهنگ و زندگی

نکات جذاب و حتی الامکان مفید برای نسل جوان

وبلاگی با مطالب جدید و جذاب و مفید برای شما انشاءالله

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پدر» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

‏763- ✍ آیت الله حائری شیرازی :
 
 
🌷هرچه می توانید سنت‌های خود رادر #عید_غدیر، جدی‌تر بگیرید.نگویید:«مستحب است؛شد شد؛نشد نشد».
 
🔸این سنت‌ها از اوجب واجبات است.چرا؟چون شناسنامۀ ما شیعیان است.
 
🌷پدرها جوری نسبت به عید غدیر ارادت به خرج بدهند،که بچه‌ها از یک ماه،دو ماه قبل چشم‌انتظار عید غدیر باشند!حتی اگر لازم شد، قرض کنید و یک عیدی حسابی،به اندازه‌ای که به علی ارادت دارید،به بچه‌ها بدهید.
 
🔹نگویید:«باز من باید یک چیزی خرج کنم!» نه! مقروض می‌شوی،خب بشو! تو که برای چیزهای دیگر قرض کرده ای،یک بار هم برای حضرت علی(علیه السلام) مقروض شو.
 
 
✅مسیحی‌ها بابانوئل درست می‌کنند و به بچه هایشان می‌گویند:«او برای تو هدیه را آورده؛ مسیح برای تو این هدایا را آورده».بچه از اول ذهنش با عیسی (علیه‌السلام) انس می‌گیرد، رفاقت می‌کند.
 
 
🔹حالا بروید ببینیم چه کار می‌کنید! این شما و این عید غدیر. سفری،تفریحی،گردشی می‌خواهی ببری،بگو این مال عید غدیرت است! اگر هم تابستان می‌بری بگو،قولش را عید غدیر به شما دادم.قول‌هایی که می‌خواهید به آن‌ها بدهید، عید غدیر بدهید.هدایایتان و وعده‌هایتان را بگذارید در این روز تا کودکان با عید غدیر انس بگیرند.
 
✦‎@Tanhamasirkerman

 

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

نامه ای به فرزند



🍃مردی همسر و سه فرزندش را ترک کرد و در پی روزی خود و خانواده اش راهی سرزمینی دور شد... فرزندانش او را از صمیم قلب دوست داشتند.
🍃 مدتی بعد، پدر نامه اولش را فرستاد. بچه ها آن را باز نکردند تا آنچه در آن بود بخوانند ، بلکه یکی یکی آن را در دست گرفته و بوسیدند و گفتند : این نامه از طرف عزیزترین کس ماست.
🍃سپس پاکت را در کیسه‌ی مخملی قرار دادند ... هر چند وقت یکبار نامه را از کیسه درآورده ، غبارش را پاک کرده ، دوباره در کیسه می‌گذاشتند...  با هر نامه ای که پدرشان می فرستاد همین کار را ادامه دادند.
🍃سال ها گذشت. پدر بازگشت، ولی به جز یکی از پسرانش کسی باقی نمانده بود، از او پرسید : مادرت کجاست ؟ پسر گفت : سخت بیمار شد و چون پولی برای درمانش نداشتیم، حالش وخیم تر شد و مرد.
🍃پدر گفت : چرا ؟ مگر نامه اولم را باز نکردید ؟ برایتان در پاکت نامه پول زیادی فرستاده بودم!
🍃پسر گفت : نه . پدر پرسید : برادرت کجاست ؟ پسر گفت : بعد از فوت مادر کسی نبود که او را نصیحت کند ، او هم با دوستان ناباب آشنا شد و با آنان رفت .
🍃پدر گفت : چرا؟ مگر نامه ای را که از او خواستم از دوستان ناباب دوری کند نخواندید؟
🔸پسر گفت :نه  مرد گفت : خواهرت کجاست ؟ پسر گفت : با همان پسری که مدت ها خواستگارش بود ازدواج کرد الآن هم زندگی فلاکت باری دارند.
🔸 پدر که نزدیک بود از ناراحتی سکته کند، گفت : او هم نامه‌ مرا نخواند که در آن نوشته بودم این پسر آبرودار و خوش نامی نیست ، من با ازدواجش مخالفم ؟ پسر گفت : نه ...
🔸 به حال آن خانواده فکر کردم ، که چگونه از هم پاشید ، یکباره چشمم به قرآن روی طاقچه افتاد که در قوطی مخملی زیبایی قرار داشت.
🔸دیدم رفتارم با کلام الله مثل رفتار آن بچه ها با نامه پدرشان است! قرآن هم در کتابخانه من سالهاست غریبانه و گوشه گیر است. و من از آنچه در آن است سودی نمی برم، در حالی که هر صفحه اش ، روش زندگی من است.

  • سید محمد حسین مرکبی