با کاروان قرار گذاشتم مرا به مکه برسانند و در عوض، تمام گله ام مال آن ها باشد. آن ها پذیرفتند و این گونه، سفر طولانی ام در کویر خشک جزیره العرب آغاز شد.
در این سفر،رنج و آزار بسیاری از دست هم سفرانم کشیدم. و سرانجام وقتی به اولین شهر نزدیک شدیم، افراد کاروان ظالمانه مرا به عنوان برده به یک یهودی ساکن حجاز فروختند و اموالم را تصاحب کردند!!
در جست وجوی نشانه ها
منطقه ای که در آن، به بردگی یهودیان در آمدم، کیلومترها با مکه ، شهری که قرار بود طبق پیش گویی ها، محل ظهور پیامبر آخرالزمان باشد فاصله داشت.
کاروان تجاری اهل مکّه گه گاه از آن جا می گذشتند و اخبار مکه را از آنان می پرسیدم.
رفته رفته فهمیدم نام شهری که در اطراف آن به بردگی فروخته شده ام، «یثرب» است.