فرهنگ و زندگی

نکات جذاب و حتی الامکان مفید برای نسل جوان

فرهنگ و زندگی

نکات جذاب و حتی الامکان مفید برای نسل جوان

وبلاگی با مطالب جدید و جذاب و مفید برای شما انشاءالله

۱۴ مطلب در آذر ۱۴۰۱ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰
  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

(تاریخ معاصر)
🔸مرکز اسناد انقلاب اسلامی نوشت: اسدالله علم ذیل خاطرات 16 اردیبهشت 1352 می‌نویسد: «صبح برای مانور دریایی حرکت کردیم. اجرای مانور، شاهنشاه را بسیار عصبانی کرد. چند گلوله توپ به هدف‌ها انداخته شد، یکی نخورد.
✖️شاهنشاه عصبانی شدند و به فرمانده نیروی دریایی فحش دادند. عرض کردم موشک‌ها برای تمرین است... فرمودند موشک سرشان بخورد، چرا تیراندازی توپ‌ها این‌قدر بد بود؟ آن‌هم در حال صلح و اعصاب راحت و آن‌هم هدف ثابت...»
🔸من از شدت عصبانیت دچار چنان سردردی شدم که لاجرم به بیش از یک لیوان ودکا متوسل شدم.
✖️ناهار،‌ در حال و هوایی پر تنش و عصبی صرف شد.
✔️منبع: (خاطرات امیر اسدالله علم)، ج1، ص395
✔️کانال پنجره ای به تاریخ در ایتا – سروش و گپ @tarikhye
«شماره ردیف 692»

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

نفرت‌انگیزترین روز یک دیپلمات

مجید مهران، دیپلمات دوران پهلوی، در خاطرات خود می نویسد.

در بغداد کاردار بودم، تلگرافی از وزارت امور خارجه ایران رسید: «طوری حرکت کنید که ساعت 10 صبح شنبه به پیشگاه مبارک شاهنشاه آریامهر شرفیاب شوید...»
خودم را سر قرار به کاخ صاحبقرانیه رساندم، پس از مدتی انتظار بالاخره همراه بقیه شرفیاب شدیم.

داخل سالن دیدم شاه ایستاده و بدون این که به دکتر خلعتبری «وزیر امور خارجه» نگاه کند مشغول مطالعه یک گزارش است.
پس از خواندن ، یک دفعه نامه را به هوا پرت کرد و در حالی که دست خود را دراز کرده بود به طرف خلعتبری آمد تا او زانو بزند و دستش را ببوسد.

در طول عمرم چنین صحنه ناراحت‌ کننده‌ ای ندیده بودم. نفر بعدی سرتیپ قدر هم همین تشریفات عجیب را انجام داد.

من حیران و سر دو راهی قرار گرفتم. آیا دستبوسی کنم یا برگردم و زندان و شکنجه ساواک را تحمل کنم.

(وقتی نوبت من شد)، ناچار همان کار را کردم که همکارم انجام داد. البته از قدیم به عنوان سنت ، دست بزرگان سیاسی یا روحانی که مقامی شایسته داشتند، بوسیده می‌ شد. ولی زانو زدن را تا آن روز ندیده بودم.

طبق تشریفات جدید مقرر شده بود سفرا و مقامها در موقع شرفیابی زانو بزنند و دستبوسی کنند و اطاعت خود را (از دربار و سلطنت) ثابت کنند. خاطره تحقیر کننده آن روز ، یکی از بدترین های زندگی من بود.

منبع: فصلنامه تاریخ معاصر ایران - شماره 2، بهمن 1383

تذکر: این فرد خاطراتش را در دو کتاب به چاپ رسانده.

کانال پنجره ای به تاریخ در ایتا – سروش - گپ @tarikhye

  • سید محمد حسین مرکبی
  • ۰
  • ۰

مصعب جوانی مرفه بود، به پیامبر خدا(ص) ایمان آورد، پدر و مادرش از مشرکین مکه بودند، او را در خانه زندانی کردند ، فرار کرد.

به خاطر فشار مشرکین ، غریبانه به حبشه هجرت کرد ، بعدها رنج محاصره در شعب ابوطالب هم در کارنامه اش ثبت شد.

بیش از 10 سال بی خانمان بود، اینک این جوان آبدیده با لباس های کهنه، اما چنان مردانه و زیبا آیات قرآن را تلاوت می کرد که کلام گرم و دلسوزانه اش هر صاحبدلی را به تعظیم وا می داشت.

پیامبر(ص) اورا برای تبلیغ به مدینه فرستادند، در مدینه به خانه رئیس قبیله ای رفت تا او را به اسلام دعوت کند.

رئیس قبیله مشرک بود، چند نفر از اطرافیانش مسلمان شدند، شمشیر از غلاف کشید، به طرف مصعب شتافت، توهین و ناسزا گفت.

مصعب از رئیس قبیله خواست فقط چند لحظه به سخنش گوش کند، اگر نپسندید آنجا را ترک خواهد کرد.

به سخن مصعب گوش داد، آیه قرآن بر دلش اثر گذاشت، به گونه ای که بی درنگ اسلام آورد.(1)

اتفاق بزرگی افتاده بود که بعدها اثرش را در کل تاریخ منطقه گذاشت، رئیس بزرگترین قبیله مدینه مسلمان شد!

تحلیل:

برای موفقیت در جهاد تبیین به چند چیز نیاز است:

- تخصص و آبدیدگی.

- اخلاق خوب و دلسوزی .

 - لجوج نبودن طرف مقابل .

- و ...

منبع:

1-(طبقات الکبری/نوشته محمد بن سعد/ ج3، ص 103)

کانال پنجره ای به تاریخ در ایتا – سروش و گپ @tarikhye

  • سید محمد حسین مرکبی